(چهار سال بعد)
با عجله تمام پله های شرکتو پایین رفت تا به طبقه همکف رسید
یانگجه با ماشین جلوش ایستاد
و در یه چشم بهم زدن سوار شد و یانگجه به سرعت به سمت فست فودی مورد علاقه تهیونگ رفت
جلوی در ورودی ایستاد
و جونگ کوک به سرعت داخل رفت و پیتزای قارچ و پنیر با یه کوکاکولا گرفت و بیرون اومد
یانگجه به سرعت جونگ کوک از فست فودی به عمارت رسوند
جونگ کوک پیاده شد و بادو وارد خونه شد
پیتزا روی میز گذاشت و داد زد:کجایی؟
تهیونگ قاشق رو روی اپن گذاشت و با سرعت بغلش پرید:مرسی همسر خوشگلممم
جونگ کوک متقابلا بغلش کرد و گفت:نمیگرفتم که شب باید تو کوچه میخوابیدم
تهیونگ خندید و گفت:پس خوب شد گرفتی عوضش شب تو بغل من میخوابی
جونگ کوک نزدیکش شد و گفت:بهتره زودتر غذاتو بخوری چون نمیخوام وقتی گرسنه ای بفاکت بدم
تهیونگ ضربه به شونش زد و سراغ پیتزاش رفت
جونگ کوک کنارش نشست و گفت:نه من سیرم اصرار نکن نمیخورم
تهیونگ خندید و تیکه پیتزایی رو دهن جونگ کوک گذاشتغذاش تموم شد و گفت:دستت درد نکنه کوکییی
جونگ کوک خندید و گفت:خب حالا نوبت مزد منه بیا بریم اتاق من
دست تهیونگو گرفت و به سمت اتاق خودش کشید
تهیونگو به دیوار چسبود و گفت:بهتره وقتی زیرمی صدای ناله هاتو ازاد کنی وگرنه برات بد میشه بیب
تهیونگ زبون درازی کرد و گفت:به همین خیال باش
جونگ کوک خرگوشی خندید و لباشو رو لبای تهیونگ کوبید.......جونگ کوک تهیونگو با حوله از حموم بیرون اورد روی تخت گذاشت
تیشرت گشاد و شلوارک کوتاهی رو تنش کرد و با حوله اب موهاشو گرفت
خودش هم لباساشو تنش کرد و کنار تهیونگ نشست
تهیونگ سرشو روی شونه جونگ کوک گذاشت و با صدای ضعیفی گفت:خیلی عوضی ای
جونگ کوک خندید و گفت:چرا؟
-:چون الان کمرمو دلم درد میکنه
-:من اولش بهت گفتم بهتره ناله هاتو ازاد کنی ولی نکردی
-: لامصب هیچوقت به سایزت عادت نمیکنم
-:بهتر
تهیونگ ضربه ای به شونه جونگ کوک زد و روی تختش دراز کشید
جونگ کوک شونه اشو ماساژ داد و گفت:دستت سنگینه ها
و کنارش دراز کشید
هردوتاشون چشماشونو بستن و بین خواب و بیداری بودن که در اتاق با سرعت باز شد و پسر با ماسک ترسناک جیغ کشید
تهیونگ جیغ بلندی زد و به دیوار پشتش چسبید
جونگ کوک جلوی جیغ کشیدنشو نگه داشت و داد زد:کی میخوای دست از این کارات برداری ته هیون؟
ته هیون ماسکشو از رو صورتش دراورد و خندید:باید قیافه هاتونو میدیدین
و از خنده روی زمین ولو شد
تهیونگ فحشی زیر لب داد و خودشو روی تخت رها کرد
جونگ کوک به سمت تهیونگ برگشت و محکم بغلش کرد
ته هیون همون طور که میخندید از اتاق بیرون رفت و خودشو روی مبل رها کرد
ایندفعه نوبت جی هوپ بود که بترسونتشون
شنل مشکی رنگی تنش بود
ماسک ترسناکشو هم به صورتش زد و با جیغ وارد اتاق جونگ کوک شد
تهیونگ دوباره جیغ کشید و به دیوار چسبید
جونگ کوک عصبی از جاش بلند شد و افتاد دنبال جی هوپ
جی هوپ پشت مبل اینور اونور میشد
جونگ کوک از این ور هی دنبالش میکرد
ته هیون دوباره از خنده روی زمین افتاد
تهیونگ بالشتشو محکم بغل کرد و چشماشو بست
بعد از منظم شدن نفساش بخواب رفت....شرح حال از همه شخصیتا:
جونگ کوک:سه ساله با تهیونگ ازدواج کرده
تهیونگ:سه ساله با جونگ کوک ازدواج کرده
جی هوپ:یه ساله با ته هیون ازدودج کرده
ته هیون:یه ساله با جی هوپ ازدواج کرده
یونگی:چهارساله با جیمین ازدواج کرده
جیمین:چهارساله با یونگی ازدواج کرد
جولیا:سینگل بگور بد بخت😂
جوکیونگ:بعد از فوت پدرشون به روسیه برگشت و ازدواج کرد
جین:بعد از اینکه جی هوپ با نامجون اشناش کرد با نامجون قرار میذاره
نامجون:با جین قرار میزارهاین فیک هم تموم شد😢
خیلی بد تموم شد😔
امیدوارم دوستش داشته باشین😢❤
بوس به همتون❤❤
KAMU SEDANG MEMBACA
my fucking hybrid
Fiksi Penggemar-:اقا خواهش میکنم نجاتم بدید جونگ کوک همونطور که به هایبریدی که زیر پاش ولو شده بود نگاه میکرد..... تخیلی/رومنس (تخیلی به خاطر وجود هایبریدها(دورگه انسان و حیوان):)