part_3

489 58 7
                                    

تهیونگ زودتر از همه از خواب بیدار شد
نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت ساعت8بود و طبق گفته های جونگ کوک باید صبح زود حرکت میکردن پس تصمیم گرفت هیونگاشو بیدار کنه
سراغ یونگی رفت و با انگشت اشاره به شونه اش ضربه زد:‌هیونگگگ یونگی هیونگگگگ بیدار شووو
یونگی چشماشو باز کرد و با قیافه پوکر نگاهش کرد:‌چیه؟
تهیونگ خندید و گفت:‌هیچی
سراغ جی هوپ رفت و با انگشت اشاره به کتفش ضربه زد و خواست اسمشو داد بزنه که جی هوپ بلند شد و گفت:‌بیدارم بیدارم خودتو عذاب نده
تهیونگ لبخند پیروز مندانه‌ای زد از اتاق خارج شد و به سمت اتاق جونگ کوک رفت
در زد ولی کسی جواب نداد مطمئن شد که جونگ کوک خوابه
درو اروم باز کرد و با دیدن بدن لخت جونگ کوک جیغ بلندی زد
که باعث شده جونگ کوک وحشت کرده از خواب بلند بشه و داد بزنه:‌‌چیشدههههه؟؟قلبم اومد تو دهنمممم
تهیونگ با دست جلو چشماشو گرفت و گفت:‌میخواستم بیدارت کنم ولی..
جونگ کوک تهیونگو به بدن لخت خودش چسبوند و بوسه ای روی گوشای تهیونگ زد

تهیونگ خندید و از بغلش بیرون اومد و از اتاق زد بیرون
بلاتکلیف روی مبل نشست و منتظر بقیه شد
نگاهی به پتویی که هرازگاهی تکونای ریزی میخورد انداخت
به سمتش رفت و پتورو پایین کشید که با جیمین مواجه شد
تهیونگ به زور جلو خندشو گرفت و گفت:‌نمیدونستم اینجا خوابیدی هیونگ
جیمین یبس نگاهش کرد و هیچی نگفت
جونگ کوک از اتاقش بیرون اومد و بعد از چند تا خمیازه پشت سر هم به تهیونگ گفت:‌جی هوپ و یونگی بیدار شدن؟
تهیونگ با به یاد اوردن طرز بیدار کردم هیونگاش خنده ریزی کرد و گفت:‌اره
جونگ کوک کشو قوصی به بدنش داد و طوری فریاد زد که صداش به طبقه بالاهم بره:‌‌خودتونو اماده کنید که هر لحظه ممکنه که جولیا بیاد
یونگی و جی هوپ پوکر فیس از پله ها پایین اومدن
که یونگی گفت:‌این دختره بیخال بشو نیس نه؟
جونگ کوک خندید و گفت فقط ساکاتونو بردارید بقیه چیزا تو ویلا هست
تهیونگ خواست به سمت اتاقش بره تا چمدونشو بیاره ولی کنار جونگ کوک که رسید گرمای بیش از حدی رو حس کرد از شدت گرما پاهاش شل شد و برای اینکه نیوفته به لباس جونگ کوک چنگ زد
جونگ کوک متعجب نگاهش کرد:‌خوبی تهیونگ؟
تهیونگ سر تکون داد راهشو ادامه داد
جونگ کوک متعجب به رفتن تهیونگ نگاه کرد که در پارکینگ باز شد و طبق معمول فراری مدل روما با رنگ صورتی وارد شد حیاط شد
جونگ کوک داد زد:‌ازم دفاع نکنید جرتون میدم
و بقیه پسرا زدن زیر خنده
تهیونگ با چمدونش پایین اومد و همزمان با اون جولیا از در ورودی وارد خونه شد و داد زد:‌کجایی؟؟
جولیا با دیدن جیمین که با قیافه پوکری به دستش تکیه داده بود گفت:‌تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین حرصی شد و خواست بهش بتوپه که جونگ کوک پیشدستی کرد و به جولیا گفت:‌به تو هیچ ربطی نداره جیمین دوست منه دلش خواسته اومده خونه من
تهیونگ با حرص چمدونشو روی زمین گذاشت و با جولیا چشم تو چشم شد
جولیا پوزخندی زد و گفت:‌میبینم که وسایلتو جمع کردی..میدونستم جونگ کوک بهت حسی نداره و فقط دل سوزی بهت پناه داده
جونگ کوک به سمت دختر اومد و دستشو بالا برد و خواست تو صورتش بزنه که تهیونگ گفت:‌ولش کن جونگ کوک
جونگ کوک دست و پاش شل شد کمی فکر کرد و تا اونجایی که یادش میومد این اولین باری بود که تهیونگ اسمشو میگفت دستشو پایین اورد و گفت:‌بزار حداقل یه بار بشونمش سر جاش
جولیا طبق معمول خودشو لوس کرد و گفت:‌مرسی که به خاطر من اونو میخوای بندازی بیرون کوکی
جونگ کوک کاسه صبرش پر شده
دیگه نمیتونست تحمل کنه و خواست بهش بتوپه که یونگی از یهو ضاحر شد و داد زد:‌خیلی اعتماد به سقفت بالاسا
جولیا براش زبون درازی کرد و خودشو به جونگ کوک نزدیک کرد طوری یک سانتی متر فاصله لباشون بود
جولیا خواست لباشو رو لبای جونگ کوک بزاره که تهیونگ از ته خونه با سرعت بالایی که به خاطر رگه ببرش داشت به سمتشون دوید و جولیا رو به عقب هل داد
جونگ کوک به غیرتی شدن تهیونگ خندید و گفت:‌‌نگران نباش تهیونگی منن این دختر خودشو جر بده هم چشمای من فقط تورو میبینن
جولیا با حرص فک تهیونگو گرفت و گفت:‌بار اخرت باشه به من دست میزنی حیوون کثیف
تهیونگ پوزخندی زد و گفت:تا حالا کسی بهت گفته چقد زر میزنی
با هر کلمه ای میگفت یه قدم به دختر نزدیک تر میشد تا جایی که دیگه حرفاش تموم شد و رو به جونگ کوک و هیونگلش کرد و گفت:‌خب اماده اید؟
جولیا عصبی تهیونگو عقب کشید و گفت:‌فکر کردی میزارم غصر در بری؟؟     
تهیونگ با بی حوصلهگی برگشت و یقشو گرفت:‌‌وقتی جونگ کوک ازت خوشش نمیاد بهتره انقدر خودت خار و خفیف نکنی و هی پاپیچش نشی...اویزون
جونگ کوک بهت زده به تهیونگی که از جلد کیوت و معصومش خارج شده بود و الان با عصبانیت و حرص با جولیا برخورد میکرد خیره شد
یونگی جی هوپ و جیمین با قیافه بی حسی به اتفاقاتی که رخ میداد نگاه میکردن
تهیونگ خواست از حلقه دستای جولیا فرار کنه و موفق شد ولی جولیا دمشو گرفت و با دویدن تهیونگ دمش کشیده شد و تهیونگ جیغی از روی درد و زد و چشماش قرمز شد و با دندوناش دست جولیا رو گاز عمیقی گرفت که باعث شد جولیا جیغ بلندی از درد بزنه
جونگ کوک تهیونگو از جولیا دور کرد و به پسرا سپردش
خودش هم لیوان ابی به تهیونگ که هنوز نفس نفس میزد داد و گفت:‌اروم باش نفس عمیق بکش اینم بخور
تهیونگ با لرزی که از سر حرص و عصبانیت به تنش افتاده بود لیوانو از دست جونگ کوک گرفتو ابو خورد
جونگ کوک برای اولین بار دندونای تهیونگو دیده بود و چیزی توقع داشت نبود دندوناش مثل دندونای ادمای معمولی بود ولی تیز تر و برنده تر
جولیا با اون یکی دستش مچ دستش که خون ریزی داشت و گرفت اخ و اوخ کرد
تهیونگ نفس عمیقی کشید و بالاخره اروم شد
جونگ کوک لیوانو ازش گرفت و روی میز گذاشت:‌الان بهتری؟
تهیونگ سر تکون داد و به زمین خیره شد
جیمین دستشو دور گردن تهیونگ انداخت و گفت:‌همون بهتر که دیروز به دمت دست نزدم وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرم میومد
و بعد خندید
دست جولیا خون ریزی داشت و نمیتونست رانندگی کنه ولی غرورشم اجازه نمیداد از اونا بخواد کمکش کنن
تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که بزنه تهیونگو سرویس کنه اونم نمیشد
جونگ کوک با بی میلی به جولیا گفت:‌نمیخوای بری؟‌
جولیا نمیدونست از درد گریه کنه یا بخواد از دست اونا عصبی باشه با حرص به طرف ماشینش رفت و با بدختی تونست رانندگی کنه
جونگ کوک نفس راحتی کشید و گفت:‌حالا دیگه میتونیم بریم
تهیونگ نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد با حرص دسته چمدونشو گرفت و به سمت جونگ کوک اومد:‌کجا باید بزارمش؟
جونگ کوک بلند شد و دست تهینگو گرفت و به سمت در رفتن که با قطره های خون مواجه شدن تهیونگ بی تفاوت نسبت به خون ریخته شده از خونه بیرون رفت و تو حیاط منتظر شد
جونگ کوک بالاخره بیرون اومد و در صندوق عقب
ماشینش رو باز کرد
چمدون تهیونگو توش گذاشت و بهش گفت:‌‌میتونی به هیونگا بگی ساکاشونو بیارن؟
تهیونگ سر تکون داد و داخل شد:‌هیونگاااای من ساکاتونو بیارید
پسرا ساکاشونو برداشتن و به سمت جونگ کوک رفتن و ساکاشونو بهش تحویل دادن
جونگ کوک بعد از مطمئن شدن از همهچیز گفت:‌سوار شید
جیمین  یونگی و جی هوپ به ترتیب سوار شدن و موند تهیونگ که عقب جای خالی نداشت و باید میرفت جلو
تهیونگ درو باز کرد و نسشت و درو بست
جونگ کوک حس کرد تهیونگ عصبیه یا از یه چیزی ناراحته ولی دلیلش مشخص بود پس نه چیزی گفت نه سوالی پرسید
ماشینو روشن کرد و از پارکینگ بیرون زد
جیمین داد زد:‌راستی نگفتی کجا میریم؟‌
جونگ کوک کمی مکث کرد و گفت:‌میریم جزیزه جیجو
جیمین اوهومی زیر لب گفت
یونگی یو اس بیشو دراورد و گفت:بخدا ‌اگه بزارم بدون اهنگ تو ماشین بشینین
یو اس بی رو به جونگ کوک داد و جونگ کوک به ضبط وصلش کرد
اهنگو پلی کرد و صداشو متوسط کرد
تهیونگ دست به سینه به بیرون خیره شده بود که یونگی گفت:‌تهیونگ چرا انقدر پکری؟
تهیونگ شونه بالا انداخت و هیچی نگفت
کم کم همه داشتن نگران تهیونگ میشدن
تهیونگ حس کرد دیگه اروم شده و اثری از حرص درش نبود
نفس راحتی کشید و به نیم رخ جونگ کوک خیره شد
جونگ کوک سنگینی نگاهی رو روی خودش حس کرد
به طرف نگاه برگشت و به تهیونگ که با لذت بهش نگاه میکنه برخورد
لبخندی بهش زد و تهیونگ متقابلا لبخند زد
جیمین داد زد:‌اَههههه بسه دیگه بابا شورشو دراوردین چرا انقدر کم حرف شدین؟ناسلامتی بعد قرن ها این مرتیکه عصبی با ما اومده مسافرتااا
بازم هیچکس هیچی نگفت و فقط به اهنگ گوش دادن

my fucking hybridTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang