یانگجه جلوی در اسانسور ترمز کرد و همه پیاده شدن
یانگجه طبق حرف جونگ کوک ماشینو تو جای پارکی که نزدیک اسانسور بود پارک کرد
یونگی دکمه اسانسور رو زد و بعد از زمان کوتاهی اسانسور اومد
هر شش نفرشون داخل اسانسور شدن
و جونگ کوک دکمه(3)رو زد
اسانسور 3طبقه بالا رفت و در باز شد
همهگی دنبال جونگ کوک راه افتادن تا به دفترش رسیدن
جونگ کوک کیفشو روی میز گذاشت و گفت:اینجا دفتر منه
تهیونگ و ته هیون با کنجکاوی کل دفترشو گشتن و بالاخره با لبخند رضایت بخشی روی مبل رو به روی جونگ کوک نشستن
یونگی خندید و گفت:بیاین دفتر منم ببینین نامردااا
تهیونگ و ته هیون خندیدن و دنبال یونگی به طرف دفترش رفتن
کل دفتر یونگی رو هم انالیز کردن
یونگی خندید و گفت:خوشتون اومده؟
تهیونگ خندید و گفت:خیلی دکوراسیون باحالی داره
ته هیون هم حرفشو تایید کرد و دست تو دست ته هیون وارد دفتر جونگ کوک شدن
تهیونگ با دیدن صحنه روبه روش بالا رفتن ضربان قلبشو حس کرد
دختری با لباس کوتاهی رو جونگ کوک افتاده بود و دستاشو دور گردنش حلقه کرده بود
بدنش به بدن جونگ کوک فشرده شده بود
ته هیون پاورچین پاورچین به سمت دفتر یونگی رفت
تهیونگ وارد دفتر شد و به جونگ کوک خیره شد
جونگ کوک دختری که خودشو روش انداخته بود فاصله گرفت و گفت:اون طوری که فکر میکنی نیس تهیونگ
تهیونگ اشکاشو که نفهمید کی ریخته شده بودن رو پاک کرد و از اتاق بیرون زد
به طرف پلاها دوید و با سرعت 2طبقه پایین رفت
از در خروجی بیرون رفت و روی نیمکتی که رو به روی شرکت بود نشست
شروع کرد به گریه کردن
یانگجه کنارش نشست و دستی روی کمرش کشید:چیشده؟
تهیونگ اشکاشو پاک کرد و با هق هق گفت:ه..هیچی
یانگجه ابرو بالا انداخت و گفت:پس چرا تو گریه میکنی و اقا جئون با سرعت داده به سمتمون میاد؟
تهیونگ سرشو بالا اورد و جونگ کوک عصبی و نگران رو دید
دست تهیونگو گرفت و با خودش داخل برد
داخل اسانسور شدن
تهیونگ اشکاشو پاک کرد و به زمین خیره شد
جونگ کوک دست به سینه تو ایینه اسانسور به خودش نگاه میکرد
در باز شد و جونگ کوک دوباره دست تهیونگو گرفت و بیرون کشیدش
به سمت دفترش برد و روی مبل نشوندش خودشم پشت نیزش نشست و مشغول چک کردن برگه های زیر دستش شد
تهیونگ به زمین خیره شده بود که ته هیون کنارش نشست
دستی رو گوشای تهیونگ کشید و گفت:هی پسر زود قضاوت نکن تقصیر جونگ کوک نبود
تهیونگ نفسشو بیرون داد و فقط سکوت کرد
اون دختر دوباره وارد اتاق شد و برگه ای رو روی میز گذاشت و گفت:اینو باید امضاء کنید
و ریز ریز خندید
جونگ کوک با بی حوصلگی برگه رو برداشت و بند به بند خوند
برگه روی میز گذاشت و برگه ای دیگه برداشت
چیزی روش نوشت و امضاء کرد
برگه رو به دختر داد و گفت:اخراجی
دختر برگه رو گرفت و گفت:چرا؟
جونگ کوک دستاشو روی میز کوبید و بلند شد:چون باعث شدی دوست پسرم بهم شک کنه و هی خودتو به من میچسبونی به جای اینکه حواست به کارات باشه یسره داری منو نگاه میکنی من استخدامت کردم که اینجا کار کنی و از بار هایی که رو دوش منه کم کنی نه اینکه بیای صدتا مشکل دیگه بزاری رو دوشم حالا هم برو حسابداری
دختر عقب رفت و با چشماش درشت شده گفت:دوست پسرت کیه؟
جونگ کوک خواست جوابی بده که ته هیون زد به شونه تهیونگ و گفت:دوست پسرش ایشونه مشکلی داری؟
دختر با نفرت نزدیک تهیونگ شد و گفت:خواب دیدی خیره همه میدونن جونگ کوک مال منه
تهیونگ چشم غره ای بهش رفت و گفت:نظرت راجب اینکه دهنتو ببندی چیه؟به نعف همه اس
دختر با حرص از دفتر بیرون زد و یه راست به سمت حسابداری رفت
جونگ کوک دوباره سر جاش نشست و سرشو ماساژ داد
ته هیون تهیونگو بغل کرد و گفت:الان باهم قهرید؟
تهیونگ از بغلش بیرون اومد و روشو برگردوند
جونگ کوک ابروشو بالا داد و گفت:مگه بچه ایم؟
تهیونگ دست به سینه شد و هیچ حرفی نزد
ته هیون خندید و گفت:بچه که نیستید ولی از رفتاراتون معلومه قهرید
جونگ کوک بیخیال سرشو بین دستاش گرفت و گفت:تهیونگ میدونی کاغذی که این دختره بهم داد چیه؟
تهیونگ شونه بالا انداخت و بیخیالی گفت:نه
جونگ کوک نفسشو بیرون داد و گفت:این کاغذ لغو قرداد های من با پدر جولیاس
تهیونگ بازم شونه بالا انداخت و گفت:خب؟
جونگ کوک برگه رو امضاء کرد و منشی رو صدا زد
منشی وارد اتاق شد و تعظیم کوتاهی کرد
برگه رو از جونگ کوک گرفت و بیرون رفت
جونگ کوک خودکارشو روی میز رها کرد و گفت:خب نداره دیگه الان دیگه من با جولیا و خوانوادش هیچ ارتباطی ندارم
تهیونگ دوباره شونه بالا انداخت و گفت:افرین بهت
بلند شد و بدون نگاه کرد به اطراف به سمت دفتر یونگی رفت
یونگی با اومدن تهیونگ خودکارشو روی میز انداخت و به سمتش اومد:هی تهیونگ چرا یه دفعه اینجوری کردی؟
تهیونگ کلافه موهاشو بهم ریخت و گفت:نباید زود قضاوت میکردم ولی به هر حال هرکی جای من بود مغزش قفل میکرد دیگه
یونگی گوشاشو نوازش کرد و روی دستاش بلندش کرد
تهیونگ برای اینکه نیوفته دستاشو دور یونگی حلقه کرد و گفت:هیونگ بزارم پایین
یونگی جلوی در دفترش وایساد و گفت:میخوام جونگ کوکو اذیت کنم فقط همراهیم کن
تهیونگ حرفی نزد و منتظر شد
یونگی در گوشش زمزمه کرد:طوری رفتار کن انگار بیهوش شدی
یونگی تهیونگو به خودش چسبوند و با ترس و لرز الکی وارد دفتر جونگ کوک شد
جونگ کوک صندلیشو عقب داد و به تهیونگ که تو بغل یونگی بیهوش شده بود نگاه کرد
یونگی با ترس لرز نزدیک اومد و گفت:چیکارش کردی عوضییی
جونگ کوک کنارشون اومد و خواست تهیونگو بغل کنه که تهیونگ زد زیر خنده از دستش فرار کرد
جونگ کوک کمی لودینگ شد و بعد منظور کاراشونو فهمید و بادو دنبال تهیونگ دوید
یونگی و ته هیون دوساعت به جونگ کوک که دنبال تهیونگ میدوید خندیدن
بالاخره جونگ کوک به تهیونگ رسیدو از پشت گرفتشو به دیوار چسبوندش
تهیونگ جلوی خندشو گرفت و چشمای پف کردشو بست
جونگ کوک دستشو کنار سر تهیونگ به دیوار کوبید و گفت:منو سر کار میزاری؟فکر عاقبتشم کردی؟
جونگ کوک یه پاش وسط پای تهیونگ گذاشت و به خودشو بهش چسبوند
کارکنایی که دور اطراف بودن مخصوصا دخترایی که اونجا بودن با دیدن اون صحنه نزدیکتر اومدن
جونگ کوک حس کرد که همه دارن بهشون نگاه میکنن پس بهتر بود یه بار برای همیشه به همه بفهمونه دلش جای دیگه ای گیره
پس لباشو روی لبای تهیونگ کوبید و مک های عمیقی بهشون زد
یونگی نزدیکتر اومد و جلوشون وایساد و مانع دیده شدنشون شد
یونگی با دست پاچهگی داد زد:انقدر کار میکنین خسته نشین یه وقت
همه کارکنا متفرق شدن و فقط چندتا دختر مونده بودن که با حرص بهشون نگاه میکردن
یونگی کنار رفتو و گفت:با دقت ببینین و لذت ببرین
خندید و به سمت جیمین رفتو دستشو گرفت و توی دفتر خودش کشیدشو درو بست
جی هوپ بپاشو به زمین کوبید و زمزمه کرد:مثل اینکه باید سینگل بگور بشممم
همون موقع ته هیون که کنارش بود حرفشو شنید و نتونست جلوی خندشو بگیره و از ته دل قهقه زد
جی هوپ نزدیکش شد و با پوزخند گفت:به نظرم تو کیس مناسبی هستی
ته هیون لبخند زد و گفت:معلومه که کیس مناسبیم
جی هوپ نزدیکتر شد و زیر گوشش گفت:اوممم پس به دردم میخوری بیب
ته هیون خندید و ازش فاصله گرفت و داد زد:اگه به دردت میخورم باید منو بگیرییی
و سریع دوید و ازش دور شد
جی هوپ از سر ناچاری دنبالش دوید و تا جایی که ته هیون نفس برید و خواست بیوفته که جی هوپ گرفتش
ته هیون سرشو عقب برد و با صورت جی هوپ مواجه شد
با مجبوری زمزمه کرد:ب..باشه..با...باشه..ت..تو.بر..بردی
جی هوپ خندید و ته هیونو روی دستاش بلند کرد
ته هیونگ سرشو عقب پرت کرد و چشماشو بست
جی هوپ لباشو روی استخون ترقوه ته هیون گذاشتو مکی بهش زد که ته هیون ناله ریزی کرد
وارد دفترش شد و ته هیونو رو مبل رها کرد
و خودش پشت میزش نشست:اینجا دوربین مدار بسته داره وگرنه همینجا کاری میکردم تا دو هفته نتونی راه بری
ته هیون خندید و موهاشو بهم ریخت
ESTÁS LEYENDO
my fucking hybrid
Fanfic-:اقا خواهش میکنم نجاتم بدید جونگ کوک همونطور که به هایبریدی که زیر پاش ولو شده بود نگاه میکرد..... تخیلی/رومنس (تخیلی به خاطر وجود هایبریدها(دورگه انسان و حیوان):)