"از امتحان متنفرم." هیونجین ادای گریه کردن در اورد و خودش رو روی صندلی کنار جیسونگ انداخت.
"کی خوشش میاد نابغه؟"
"یاااا، بنگ. حالا لازم نیس برینی بهم!" پسر قد بلند لب پایینیش رو بیرون داد و شروع بازی با غذاش کرد.
"حداقل همش رو جواب دادین دیگه؟"
"آره به نظرم راحت بود." چان شروع به بلعیدن غذا کرد، موهای بلوندش وقتی داشت جواب جیسونگ رو میداد، چشمهاش رو پوشونده بودن.
"منم همینطور، امیدوارم یه نمرهی خوب بگیرم."
فلیکس با لبخند به سمتشون اومد و خودش رو سمت دیگهی جیسونگ جا داد.
"وای جی نمیدونی چی شد!" فلیکس جوری که فقط جیسونگ صداش رو بشنوه، گفت.
جیسونگ چشماش رو چرخوند و با دست به فلیکس علامت داد که حرفش رو ادامه بده. "چانگبین و من دست همو گرفتیم، دقیقا همین یه دقیقه پیش! زیاد طول نکشید ولی بازم خیلی خوب بود!!!" پسر کک مکی از درون داشت از شدن هیجان منفجر میشد و فقط کمی از اون هیجان توی رفتارش مشخص بود. هنوز با تن صدای پایین حرف میزد تا فقط جیسونگ بشنوه ولی حس میکرد صدای ضربان تند قلبش داره به گوش کل دنیا میرسه.
"فلیکس، چانگبین خودش توی رابطهاس. چند بار باید بهت بگم؟"
پسر استرالیایی شونه بالا انداخت.
"یه پسر میتونه رویاهای خودش رو داشته باشه. بذار از همین اتفاقای سادهای که برای اون هیچ معنیای نداره، لذت ببرم."
جیسونگ با دیدن قیافهی جدی فلیکس، شروع به خندیدن کرد.
"باشه به کارت ادامه بده، اوسکول."
"من اوسکول نیستم!" فلیکس هین کشید و دستش رو جلوی دهنش گرفت. شروع به خندیدن کردن و چند لحظه بعد متوجه بقیهی اکیپ که داشتن به سمتشون میومدن، شدن.
مینهو و چانگبین داشتن به یه چیزی میخندیدن و سونگمین و جونگین از چند قدم عقبتر در حال دنبال کردنشون بودن. ظرفای غذاشون توی دستشون بود و روی صورت مکنه، نگرانی رو میشد دید. به محض اینکه نشستن، مینهو به جیسونگ نگاه کرد و نیشخندی روی لباش نقش بست."امتحان چطور بود هان؟"
"محشر بود. اگه خیلی کنجکاوی، باید بگم که قراره کونت بسوزه."
مینهو تک خندهای کرد و متوجه اینکه تمام افراد دور میز چشماشون رو توی حدقه چرخوندن، نشد.
"امیدوارم برای اینکه کون خودت بسوزه، آماده باشی."
"و منم امیدوارم که خفه شی چون صدات داره باعث میشه گوشام چرک کنه." جیسونگ به چهرهی عصبانی مینهو لبخندی زد و قبل از اینکه اون پسر بتونه جوابش رو بده، شروع به حرف زدن کرد. "مشکل چیه جونگین؟ به نظر ناراحت میای."
YOU ARE READING
꩜شرط بندی꩜
Fanfiction[کار ترجمه] "فاک یو." "خب به فاکم بده، بزدل." جیسونگ و مینهو از بچگی سر همه چیز دعوا و رقابت داشتن. کی نمرهی بهتری میگیره، کی دخترای بیشتری به فاک میده، کی از اکیپ دوستاشون توجه بیشتری میگیره. روزی که یه دختر جدید وارد مدرسشون میشه، با هم شرط می...