Part⁷

259 80 43
                                    

به محض اینکه مینهو به لاکرها رسید دستش رو بالای سر جیسونگ کوبید. پسر کوتاهتر شوکه شد و سریع به سمت مینهو چرخید. وقتی با مینهو چشم تو چشم شد، فاصله‌ی صورت‌هاشون اینقدر کم بود که باعث شد عقب بکشه و کمرش به لاکر‌ها بچسبه.

"موقع ناهار داشتی با لیسا چیکار می‌کردی؟"

جیسونگ اخم کرد و سعی کرد مینهو رو کنار بزنه.

"یه نفر جنده بازی در اورد و ناراحتم کرد. لیسا فقط می‌خواست چک کنه ببینه حالم خوبه یا نه."

"از کی تا حالا اینقدر صمیمی شدین؟"

پسر کوچیکتر شونه‌هاش رو بالا انداخت و سعی کرد نشون نده که چقدر داره از حرص خوردن مینهو لذت میبره.

"گفتی نگاه کنم و یاد بگیرم، ولی من فقط گذاشتم اتفاقات خودشون پیش برن. به نظرم این خود لیساست که داره به سمتم میاد."

مینهو پوزخندی زد و نگاهش رو از روی جیسونگ برنداشت. جیسونگ به سمت لاکرش برگشت. کمرش کمی به سینه‌ی مینهو برخورد می‌کرد، ولی پسر بزرگتر از جاش تکون نخورد و منتظر موند تا جیسونگ کتاب‌هایی که می‌خواست رو برداره. وقتی کارش تموم شد، به سمت مینهو برگشت و منتظر موند تا حرفش رو بزنه.

"چجوری داری انجامش میدی عوضی؟"

یه لبخند محو روی صورت جیسونگ اومد.

"منم روش‌های خودمو دارم، حالا اگه اجازه-"

"نمیتونی فقط بری دوباره یه پسر پیدا کنی و باهاش میک اوت کنی؟ از اونجایی که بایسکشوالی و این چرت و پرتا، دخترا رو بذار برای مردای واقعی."

جیسونگ تصمیم گرفت حرفش رو نادیده بگیره، زیادی خسته بود برای اینکه بخواد دعوا راه بندازه. ولی هیچ چیز نمیتونست جلوش رو برای اذیت کردن مینهو بگیره.

"چرا تو خودت با یه پسر نمی‌ریزی رو هم؟ هوم؟"

مینهو یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.

"چون من استریت‌ام هان، از پسرا خوشم نمیاد."

جیسونگ پوزخندی زد.

"البته که خوشت نمیاد، همینجوری به خودت دروغ بگو، شاید یه روزی معجزه شد و واقعیت پیدا کرد."

تعجب توی صورت مینهو پیدا بود دست دیگه‌اش رو بالا برد و طرف دیگه‌ی جیسونگ گذاشت و پسر رو بین بازوهاش گیر انداخت. از اونجایی که توی اون ساعت افراد زیادی توی مدرسه نبودن، پسر بزرگتر این که بقیه ممکنه چجوری دربارشون فکر کنن به چپش بود و ذره‌ای اهمیت نمی‌داد.

"من استریتم."

جیسونگ خندید و دستش رو بالا اورد و آروم گونه‌ی مینهو رو نوازش کرد، که با اون لمس باعث شد خشکش بزنه.

꩜شرط بندی꩜Where stories live. Discover now