پارت ۲۹

373 77 146
                                    

- میشه دوباره ببوسمت؟!... قول میدم بعدش دیگه هیچ وقت نزدیکت نشم...

گالف گیج بود صدای ضربان قلبش تمام گوشش رو پر کرده بود و اصلا نفهمید کی با سرش به میو تائید نشون داد اما وقتی به خودش اومد که لبای گرم میو روی لباش قرار گرفت، احساس میکرد قلبش توی سرشه و هر لحظه ممکنه از هیجان منفجر بشه موقعی که اومد چشم هاش رو ببنده و توی بوسه شریک بشه میو عقب رفت و تقریبا روی لب هاش زمزمه کرد:

- متاسفم نونگ... من عاشقت شدم...

میو سعی داشت از گالف خودش رو دور کنه شاید حتی از خونه بزنه بیرون، اما گالف شونه هاش رو چسبید جلوتر کشیدش و دوباره لب هاشون رو بهم رسوند. اینبار میو بود که شوکه میشد حتی لحظه ای که خواست لب هاش رو تکون بده گالف بهش اجازه نداد و یکی از دست هاش رو گذاشت پشت سر میو، نفس که کم آوردن گالف بلاخره رهاش کرد پیشونیش رو به پیشونی میو چسبوند:

- خیلی یهویی بود... ممنونم که گفتیش...

حالا جاهاشون عوض شده بود و اونی که متوجه نمیشد میو بود:

- گالف.... تو مشکلی نداری؟!...

گالف سرش رو عقب کشید و به چشم های میو زل زد:

- حتی فکرش رو هم نمی کردم دوطرفه باشه... دوستت دارم پی میو... دوستت دارم... من حتی به سختی این احساس رو برای خودم قبول کردم حتی الان باورم نمیشه که جلوت به زبون آوردمش.... ممنونم که تو شجاع بودی....

میو ناباور بهش زل زده بود:

- بگو که دارم درست میشنوم....

میو بین اشک و تعجب خندید:

- من.. من... من کاملا نا امیدانه و با خیال اینکه تو ازم متنفری احساسم رو میگفتم... حتی داشتم خودم رو آماده میکردم که جلوت زانو بزنم و التماست کنم تا تو منو بچه ها رو ترک نکنی...

گالف هم بین اشک و خنده مونده بود:

- چرا آخه چرا باید برم؟!... من الان حتی یک شبم بدون بچه ها نمی تونم بگذرونم....

میو کمی جدی شد:

- من چی؟!..

گالف بلند خندید:

- پی میو تو هر حالتی حسودی میکنی؟!... معلومه که بدون تو هم نمی تونم... حتی فکر کنم جدا خوابیدن هم برام سخته...

میو جلو تر اومد دستش دور کمر گالف پیچید:

- من که مشکلی ندارم هرشب توی بغلم بخوابی... دوست دارم گالف... خیلی دوست دارم... تو باعث تپش دوباره قلب منی...

صورت هاشون زیادی بهم نزدیک بود و نگاه میو مدام رو لب های گالف میرفت:

- نونگ... لبات زیادی توی چشمه... متاسفم اما اصلا نمی تونم روی قولم بمونم... البته دیگه نیازی هم به اون قول نیست...

My Heart Beats AgainWhere stories live. Discover now