پارت ۲۵

355 79 119
                                    

نزدیک غروب بود که وارد بانکوک شدن، میو پشت فرمون بود و همه بجز گالف بیدار بودن البته که مرد متعجب بود چطور گالف با تمام سر و صدای بچه ها خوابیده بود. گوشیش زنگ خورد جواب داد سینگتو بود:

- الو سینگ من پشت فرمونم بزار برسم خونه بهت زنگ میزنم...

+ اوکی...

تماس رو قطع کرد، روون مدام جیغ میزد و عروسکش رو که افتاده بود زیر صدنلی می خواست اما دوقلو ها اونقدر مشغول دعوا سر یه بسته بسکویت بودن که بهش توجهی نمی کرد. میو کلافه صداش رو کمی بالا برد:

- بسه... گالف خوابیده روون هم داره گریه میکنه من واسه هردوتون خوراکی خریدم جوریم خریدم که سرش دعوا نکنید انتخاب هم با خودتون بوده...

دوقلو ها هردو ساکت شده بودن حتی روون هم دیگه جیغ نمیزد و با چشم های گرد شده نگاهشون میکرد، میو از سکوت که مطمئن شد ادامه داد:

- هانوول اون عروسک روون رو بده دستش... سوجون توهم انقدر خسیس نباش... ادم باید بخشنده باشه از خوراکیات به خواهرت هم بده...

هانوول عروسک رو داد دست روون و دوباره توی سکوت مشغول نگاه کردن به پدرش شد، میو به صحبت ادامه داد:

- این مدت خیلی گالف رو اذیت کردید... گالف خدمتکار شما نیست که مدام همه چیز رو براتون انجام بده... گالف عروسک شما نیست که هی بغلش کنید (مدیونید فکر کنید از حسودی داره میگه😂😂🙄اوکی اوکی میو جان)... توی کار های خونه باید کمک کنید... توی نگهداری از روون باید کمک کنید... تمام طول روز ازش نخواید باهاتون بازی کنه بزارید استراحت کنه... ببینید چقدر خسته است حتی با صدا های شما بیدار نمیشه... اگه ببینم بازم داره اذیت میشه مگم دو هفته بره مرخصی...

سوجون به سرعت بغض کرد و زد زیر گریه:

- نه نگو گالفی بره.... نره... گالف نره.... بچه های خوبی میشیم... گالف مثل مامان نره...

هانوول هم چشماش پر اشک بود:

- گالف بره دوباره مثل موقعی که مامان رفت همه تنها میشیم... ما قول میدیم حرف گوش کنیم...

میو باورش نمیشد که بچه هاش یه همچین تهدیدی رو انقدر جدی بگیرن در واقع فکرش رو هم نمیکرد که بچه ها انقد وابسته شده باشن و این می ترسوندش، سعی کرد ارومشون کنه:

- نه گالف مثل مامان نمیره... فقط باید بزارید اونم استراحت کنه... اذیتش نکنید و بهش کمک کنید...

سوجون: گالف مارو دوست داره مگه نه؟!...

- معلومه عزیزم... جوونی... هانی... شما گالف رو دوست دارید مگه نه؟!

دوقلو ها سر تکون دادن و میو از توی اینه تایید کردنشون رو دید:

- پس لطفا اونو خوشحالش کنید... باشه بیبی های من؟!حالا هم اشکاتون رو پاک کنید... اگه بچه های خوبی باشید من قول میدم نزارم گالف هیچ وقت از پیشمون بره....

My Heart Beats AgainDonde viven las historias. Descúbrelo ahora