لی از استرس دستاشو مشت کردو بلاخره پا داخل کافه گذاشت.
با کنترل کردن خودش سمت میز خالی کنار پنجره رفت و نشست.
-سلام.. چیزی میل دارید؟
سرشو بالا برد و با دیدن قیافهش سری تکون داد
+سلام.. یه آب لطفا
با ثبت سفارش کوتاه تعظیمی کردو منتظر ایستاد
+چیز دیگه ای لازم ندارین؟
لی سری تکون دادو پسر از جلوی چشماش دور شد
چند لحظه ای گذشت و لیوان آبی جلوش قرار گرفت-اینجا میز مورد علاقم توی کافه است.
لی منتظر برای دلیل بهش نگاه کردو پسر لبخندی زد
-چون امروز زیباترین مشتری روش نشسته
نگاهی به پیرهن آبی روشنش انداخت و ادامه داد
-با این لباس واقعا زیبا شدی
+ببینم تو واقعا از چی من خوشت اومده؟ از همون اولی که دیدمت داری باهام لاس میزنی تا الان
-من بارها بهت گفتم تو فقط آدم دوست داشتنی و فهمیده ای هستی.. و ایناییم که بهت گفتم لاس زدن نبودن فقط حرفای دلم بودن
با کمی جدیت حرفشو به پایان رسوند و سینی رو زیر بغلش زد
-تو هنوز نفهمیدی احساس واقعی من به تو چیه؟
سری به نشونه تاسف نشون دادو قدمی به عقب برداشت.
-اگر فکر میکنی واسه لاس زدن بهت نزدیک شدم... واقعا واست متاسفم
سمت صندوق رفت و بعد از گذاشتن سینی روی میز نیم نگاه دیگه ای بهش ننداخت..
لی که فهمید انگار حرف قشنگی نزده قلپی از آب خوردو از جاش بلند شد
سمت صندوق رفت و اهمی کرد
با محل ندادن اون فرد بهش دستشو کمی جلو برد+عذر میخوام منظور بدی نداشتم
-منظورتو خیلی واضح بهم گفتی اگه جوابتم اونقدر واضحه که خودم فهمیدم نیازی به گفتنش نیست
همونطور که مشغول نوشتن چیزی روی برگه بود گفت و لی آهی کشید
+میتونم ازت درخواست کنم فردا همو ببینیم؟
پسر برای لحظه ای دست از نوشتن کشید و سرشو بالا آورد
+فکر میکنم باهم حرف بزنیم خیلی بهتره
-در چه مورد؟
لی هر دو دستشو وارد جیبش کردو سری تکون داد
+درمورد خودمون
نیمه لبخندی ناگهانی که روی صورت فرد جلوش شکار کرد خبرای خوبیو بهش میرسوند
-ام..مثلا چه چیزایی باید در مورد خودمون گفته بشن؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
💛 two divorced families 💛
Romanceاز پارت بیست و هفتم به بعد 💕 پارت های اول در پیج تگ شده در بیو 🍇