چشمات رو باز می کنی و می بینی ته یه سیاهی مطلقی
بنظرت چه حسی میتونه داشته باشه؟!
اینکه ببینی تو یه لحظه همه دنیات شده تاریکی...
میدونی حسش مثل چیه؟!
مثل اینکه بال پروازت رو سوزوندن و پای دویدنت رو بریدن...
یا اینکه وقتی میترسی و تنهایی...
از اون وقت هایی که زانو هات رو بغل میگیری و حس میکنی دیگه کسی رو توی دنیات نداری که براش مهم باشی...
همون روزایی که میتونست برام بهترین باشه تاریکترین بود.
به نظرت چه حسی داره؟!
تا لمسش نکنی نمی فهمی.... هیچکس توی این دنیا نمی فهمید.
ولی همیشه یه کسی یه جوری با یه راهی خودش رو وارد زندگیت میکنه تا از جنس تو باشه تا درکت کنه...
یکی پیدا میشه با لمس نگاه هاش روی تنت به آتیش بکشونتت...
یکی که نامرده، مرحمه، زخمه... دواس... کشنده اس... میخوایش... دیگه نمیتونی که نخوایش و یهو تو میشی یه مازوخسیم که به دردهاش معتادی...سه سال قبل ..
...راوی...
حس میکرد رو یه چیزی دراز کشیده شاید یه ملافه...
آروم لای پلک هاش رو از هم باز کرد و سعی کرد کمی تو جاش جا به جا شه اما نتیجه تلاشش درد طاقت فرسایی بود که تو کل بدنش پیچید.-مامان... اینجایی؟! چرا اینجا انقدر تاریکه. میشه یکی برق رو روشن کنه؟ کسی اینجا نیست؟!
عجیب بود میتونست حس کنه کسی اونجاست لا به لای اون تاریکی ایستاده و داره بهش نگاه میکنه اما هیچ صدایی نمی اومد.
اون همیشه از تاریکی میترسید. اصلا از این شرایط راضی نبود.-یعنی یکی اینجا نیست اون چراغ کوفتی رو روشن کنه؟ خواهش میکنم.
با عجز التماس میکرد ولی بازم جوابی نمیگرفت.
-تو رو خدا یکی بیاد اینجا... اینجا کجاست؟ چرا انقدر تاریکه خواهش میکنم من از تاریکی میترسم.
آخرین جمله اش رو فریاد زد، اونقدر بلند که حس کرد گلوش خراشید.
دیگه کم کم داشت ناامید میشد که صدای باز کردن دری همون حوالی به گوشش رسید.
کمی ته دلش آروم شد.-ک ک..سی اینجاست؟
پرستاری که متوجه صداش شده بود، جواب داد:
+بلاخره بهوش اومدی! یکم صبر کن میرم بگم دکتر بیاد.
با شنیدن حرف های اون زن به فکر فرو رفت:
-دکتر!.. بلاخره بهوش اومدم! یعنی چی؟!!
هنوز گیج بود که حس کرد دونفر وارد اتاق شدن.
-کِی بیدار شده؟
+همین چندی پیش متوجه شدم از اتاقش صدایی میاد؛ فکر کنم تایم زیادی نیست!
فرد اول صدای یک مرد بود و دومی همون خانومی بود که اول وارد اتاقش شده بود. پس اون مرد باید دکتر بوده باشه:
YOU ARE READING
The Depth of Ur heart ❤
FanfictionGenre: Romance _ Smut _ Action ❤ Writer: Armati ❤ به نظرت چه حسی داره؟! اگه یه روز یکی پیدا بشه... یکی که با لمس نگاهاش روی تنت، به آتیش بکشونتت.. یکی که نامرده.. مرحمه.. زخمه.. دواس.. کشندهاس.. میخوایش دیگه نمیتونی که نخوایش.. و یهو تو میشی یه ما...