قبل از اینکه بتونه خودش رو جمع و جور کنه، لگد محکمی نثار پهلوش شد.
×لعنتیی فکر کردی خیلی زرنگی؟ یا اینکه قراره به همین راحتی فرار کنی؟!
مرد خندۀ عصبی سر داد و در ادامۀ حرفش گفت:
×خودم همین جا چالت می کنم.
ژان سعی کرد مرد رو به زمین بزنه ولی موفق نشد.
×خیلی برای مردن عجله داری نه؟
-عوضی... آخخخ.
درد بدی بخاطر لگد مال شدن زخم پاش تو بدنش پیچید
سرش رو بالا آورد و نگاه خشمگینی به مرد کرد.
با وجود دردی که داشت محکم مرد رو به زمین انداخت و مشغولِ مشت زدن به سر وسینۀ مرد شد.×بگیریدش!
دستی که به سمتش اومده بود رو پیچوند و مرد رو محکم به زمین کوبید چرخی زد و چند نفر دیگه رو با لگد به اطراف پرت کرد.
-لعنتی! با این وضعیتم زیاد دووم نمیارم.دستش رو روی زخم خونی پهلوش فشرد و تا جایی که می تونست دوید؛ افرادی که سر راهش قرار می گرفتن رو به اطراف هول می داد.
*ونهان*
-پس چرا خبری نمیشه؟!
عجیب بود! اون اطلاعات و ساعت تقریبی رسیدن ژان رو براشون جور کرده بود، پس حتما تا الان تونسته بودن بگیرنش مگه اینکه بیخیال شده باشن!!
-نه امکان نداره کلی وقت صرف نقشه ریختن کرده بودیم؟!!کلافه دستی توی موهاش کشید.. اگه اشتباهی رخ داده باشه جون خودش توی خطر بود.
×چه مرگته؟ چی چی هی با خودت زمزمه می کنی؟! سرم گیج رفت یه لحظه بتمرگ.
نگاهی به هم اتاقیش انداخت:
-اره خوب من رو هم بکشن برای تو فرقی نمی کنه که..پسر بلند شد و با نگرانی توی چشم های دوست و سوهان مغز جدیدش نگاهی انداخت:
×باز چه گندی زدی؟! راستش رو بگو؟؟-هیچی فقط یه تلاش کوچولو برای به فاک دادن لولو خان کردم.
پوزخندی کنار لبش نشست.×لولو خان؟ چه قصه ی جدیدی داری سرهم می کنی ونهان؟!!
-یه داستان جذاب با مضوع یه زیر دست شجاع، که آقا هیولاهه رو با یه نقشه دقیق به فاک می ده!
×حس می کنم اون شجاعه خودش به صد و هشتاد روش سامورایی به فاک میره!
قیافش توی هم جمع شد:
-بنظرت درد داره!
×نه اصلا؛ حس نوازش بهت دست میده.
بعد از حرفش نگاه چپ چپی به ونهان انداخت.
... چند هفته بعد ...
*وانگ ییبو*
YOU ARE READING
The Depth of Ur heart ❤
Fiksi PenggemarGenre: Romance _ Smut _ Action ❤ Writer: Armati ❤ به نظرت چه حسی داره؟! اگه یه روز یکی پیدا بشه... یکی که با لمس نگاهاش روی تنت، به آتیش بکشونتت.. یکی که نامرده.. مرحمه.. زخمه.. دواس.. کشندهاس.. میخوایش دیگه نمیتونی که نخوایش.. و یهو تو میشی یه ما...