با شدت زیادی چشم هاش از هم باز شد، باورش نمیشد درست شنیده باشه!
-شیائو ژان؟!
+خسته است، ببرینش اتاقش.
×چشم اقا.
-ولم کنین به من دست نزنین کجا می برینم؟! آشغال عوضی با من چیکار دارییی؟؟ بگو ولم کنن...
ییبو مدام تکون می خورد و مقاومت می کرد اما
یهو ساکت شدو ماتش برد!
حس سوزش روی پوست صورتش کم کم سکوتش رو شکست؛ طغیان کرد، عصبانی شد:- کثافتتتتتتِ بیشعور چرا میزنی وحشییی؟!
+بهت یاد ندادن با بزرگ ترت درست صحبت کنی؟!
-بزرگ تر بودنت به یه ورم!
دستش رو برد بالا تا دوباره بخوابونه زیرگوشش ولی یه چیزی توی وجودش می خواست مانع با خوشونت برخورد کردنش بشه.
+از جلو چشمم دورش کنین.
هم چنان در تلاش بود تا خودش رو نجات بده که یه صدایی شنید:
×نمیتونی فرار کنی پس خودت رو خسته نکن، آروم بگیر تا کمتر اذیت بشی.حرف هاش رو به پشمش گرفت و تمام مدت که تو اتاق حبس بود دنبال راه فرار میگشت.
-وات د فاک من رو توی چه جهنم دره ای ول کردین بی شرفا؟!
اتاق دراندشتی بود و انقدر که دور تا دورش رو گشته بود داغون و خسته بود.
-لعنتی همۀ بدنم کبود شد.
از فرط خستگی روی زمین خوابش برد.*ژو چنگ*
با نگرانی کل خونه رو دنبالش گشته بود اما نتونسته بود نشونی ازش پیدا کنه؛
با ناامیدی دوباره صداش زد:-ییبو؟!
بازهم جوابی نگرفت.
-شاید رفته بیرون؟!
با عجله سوییچ هاش رو برداشت و روونه ی خیابون ها شد ساعت ها تمام خیابون ها و کوچه های اطراف رو طی کرد ولی باز هم از گشتن نتیجه ای نگرفت.
مشخصا مکان بعدی که باید دنبالش میگشت بیمارستان بود.
اولش نزدیک ترین بیمارستان ها و بعدش شعاع جست و جوش رو گسترش داد ولی بازهم گشتنش بی نتیجه موند، کل روز رو کلافه و بدون استراحت دنبال ییبو گشته بود.
صدای دینگ دونگ پیام رسان گوشیش توجه اش رو به خودش جلب کرد.-یادم رفت بهت بگم ژو! ییبو پیش منه.
دهنش باز مونده بود، یعنی چی پیش منه؟!
به سرعت با ژان تماس گرفت، بعد از چند ثانیه جواب داد:
-منظورت چیه ژان؟ چرا ییبو باید پیش تو باشه؟!+بیا عمارت.
و بعد از حرفش تماس رو قطع کرد.
زیرلبی کلی فحش بار ژان کرد و به سمت خونه اش راه افتاد.
YOU ARE READING
The Depth of Ur heart ❤
أدب الهواةGenre: Romance _ Smut _ Action ❤ Writer: Armati ❤ به نظرت چه حسی داره؟! اگه یه روز یکی پیدا بشه... یکی که با لمس نگاهاش روی تنت، به آتیش بکشونتت.. یکی که نامرده.. مرحمه.. زخمه.. دواس.. کشندهاس.. میخوایش دیگه نمیتونی که نخوایش.. و یهو تو میشی یه ما...