همه چیز تیره و تار بود تا بالاخره چشمش افتاد به چشمای عسلی احمد...
"محسن؟ به هوش اومدی؟ خوبه حالت؟"
"احمد . سرت چیشده؟"
"من خوبم . چندساعتی هست به هوش اومدمنگران تو بودم.ظاهرا به هومن زنگ زدن داره میاد پیشمون"
محسن چشماشو روی هم فشار داد
"خدا بهمون رحم کرد.خسارت زیادی زدیم؟""ببخشید محسن.همش تقصیر من شد"
"فدای سرت اتفاقه دیگه . چرا به هومن زنگ زدن حالا"
"نمیدونم احتمالا اون زودتر تماس گرفته بوده.
مهم نیست حالا.استراحت کن من برم دکترو صدا کنم بیاد بهت سر بزنه""نه انقدر سرپا نباش احمد.توام سرت آسیب دیده. برو استراحت کن . من یه تماس با دوستم میگیرم ببینم میتونیم اینجاها یه سوییتی چیزی اجاره کنیم"
"آره فعلا که ماشینو بردن تعمیرگاه،هومن میاد دنبالمون برمون میگردونه"
با صدای دکتر هردو روشونو برگردوندن
"آقای مهرانفر کی به شما اجازه داد از تخت بلند شید""نه من داشتم میرفتم آقای دکتر.کی مرخصمون میکنید؟"
تا شب بمونید اینجا اگه شرایط جسمیتون اجازه داد مرخصتون میکنم"
"خداروشکر آسیب جدی ای ندیدید"********
احمد با تزریق دارو ها تونسته بود یکم بخوابه
چشماشو آروم باز کرد
دیگه شب شده بودخواست بلند بشه تا زودتر بتونن مرخص بشن و برن که دستای هومن رو دست احمد نشست
"چرا مواظب خودت نیستی بچه؟"
"تو از کی اینجایی هومن؟"
"جوابمو ندادی.چیشده تعریف کن ببینم"
"هیچی ی تصادف جزئی بود.حالا احتمالا امشب بریم یجا بمونیم خسته ایم باید استراحت کنیم
فردا صبح زود برگردیم"هومن سرشو به نشونه ی تایید تکون داد
"خداروشکر که بهتره حالت"احمد لبخند کمرنگی زد
دلش میخواست باز بره محسن رو ببینه"محسن خوبه حالش؟"
"نمیدونم هنوز ندیدمش"
"من حالم خوبه آقایون"
باصدای محسن،طرفش برگشتناحمد یکم هول شده بود
محسن لباس هاشو پوشیده بود و منتظر بود که احمد هم مرخص بشه"سلام محسن جان،خداروشکر حالت خوبه"
محسن با هومن رو بوسی کرد و گرم صحبت شدن
احمد سعی میکرد با محسن چشم توچشم بشه اما فایده ای نداشتسرش یهو تیر خفیفی کشید
"آخ سرم"با ناله ی احمد جفتشون نزدیک تختش شدن
احمد که بالاخره تونست تو چشمای محسن غرق بشه لبخندی بهش زدمحسن اخمی بهش کرد
"احمد شوخیت گرفته؟ پاشو زودتر قرار داریم جایی. امشب میریم منزل دوستم "
هومن پرید وسط حرفشون و رو به احمد گفت:
"منم ی سوییت بزرگاینجا دارم که میتونیم بریم شبو اونجا""لازمنکرده احمد باید پیش خودم باشه مسئولیتش بامنه"
احمد از جاش بلند شد تا لباساشو بپوشه
"همه با محسن میریم...هومن ماشینو اماده کن "********
شب باز اپ میکنم
هومن این وسط چی میگه؟😐😂
کامنتاتونو منتظرم بخونما
بوس بوس
۲۹مهر
💜saba
VOCÊ ESTÁ LENDO
"snowman" for narastoo
Fantasia"آدم برفی" (محسن تنابنده و احمد مهران فر در کنارهم💜) ماجراهایی که برای محسن و احمد پیش میاد همراه چاشنی طنز نقی و ارسطو و ازهمه مهم تر --💜"نَرَسطو"💜 نوشته شده ی دستِ من💜صبا #narastoo #naghi #arastoo #mohsentanabande #ahmadmehranfar #snowman #tan...