👄دیدار اول (غول عجیب و غریب)👄

688 175 45
                                    

تق تق های کفش معلم که میون میز ها بلند میشد، قلب چانیول رو یه دور محکم به قفسه سینش میکوبوند.

معلم کتابش رو ورق زدو با جدیت رو کرد به بچه هایی که اطرافش نشسته بودن.

-قبول دارین ریدین تو درس خوندن؟

بعد از سوالی که بدون ذره ای شوخی پرسیده شد چانیول با استرس پاهاش روی زمین ضرب گرفت.

-به جرات میتونم بگم آینده مملکت اگر بخواد به این کلاس بند باشه پرچم به قهوه ای ترین حالت خودش در میاد.

صدای قهقه فردی از ته کلاس نگاه تند و تیز معلم رو به همراه داشت به طوریکه پسر با دیدن چشم های خونینش دهنشو بست و سرشو پایین انداخت.

-"پارک چانیول"

با ناگهانی صدا زده شدنش ترسیده بالا پرید و بلند شد.

+ب... بله معلم

-این چه نمره ایه که گرفتی؟ هر دفعه باید بخاطر آخر بودن تنبیه شستن توالت بهت بدم آدم شی؟

سرشو پایین انداخت و با تنظیم کردن عینک ضمختش، دستشو جلوی شکم بزرگش گرفت.

+متاسفم...

-اگر متاسفی باید تلاش کنی

غرش معلمش استرسش رو بیشتر کرد به طوریکه دلش می‌خواست از دید همه افراد کلاس اون لحظه محو شه مخصوصا دختری که با بی‌حالی و انزجار برگشته بودو مثل همیشه بهش نگاه می‌کرد.

+تکرار نمیشه

-بعد از کلاس بیا دفتر، باید با هم صحبت کنیم.

چانیول بدون هیچ صحبتی تعظیمی کردو نشست.

-نه فقط پارک.. همتون از دم گل کاشتین برای هفته بعد بیست  صفحه معادله جبری مینویسین اول وقت رو میزم میزارین... روشنه؟

با صدای محکم و بلندش همه بله بلندی گفتن و معلم با چک کردن ساعت مچیش سمت میزش رفت.

-اگر درسم براتون لطیفست همینجا تکلیفمو مشخص کنین

آهی کشید و به محض برداشتن کیفش زنگ به صدا در اومد و همه کسایی که تا به الان خشک سره کلاس نشسته بودن با تمام سرعت زودتر از معلم سمت بوفه مدرسه پرواز کردن

معلم متاسف سری تکون دادو آهی کشید میدونست هیچ امیدی به هیچ کسی تو این کلاس وجود نداره

نگاهش به پسر تپلی که ظرف غذاشو بیرون کشید و آروم آروم سیب می‌خورد افتاد و با همون جزوه ای که دستش بود یکی به مغز خودش کوبید جدا مدیر مدرسه چی با خودش فکر می‌کرد!!

-پارک دنبالم بیا

بدون اینکه نگاهی بهش بندازه از در کلاس که به لطف بچه ها کاملا باز شده بود بیرون رفت و چانیول با غرغر هایی که ناشی از تموم نکردن عصرانش بود بلند شد

PICA<3Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ