جرقه عشق

539 133 14
                                    


هر دوشون سوار هواپیما بودن و به سمت لندن میرفتن، بکهیون به چشم های بسته چانیول نگاهی انداخت و به یک هفته اخیرش فکر میکرد، اتفاقاتی که براش افتاده بود خیلی غیر قابل باور بود.هفته قبل مدام با چانیول این طرف واون طرف میرفت و هر بار متعجب تر میشد.از پاسپورت های قلابی تا خانواده های قلابی و نقشه های عجیب غریب ولی چیزی که بدتر بود این بود که بکهیون با پاسپورت خودش وارد هواپیما شده بود .وقتی به قبل از سوار شدنش فکر میکرد قلبش میگرفت.

دو ساعت قبل.

بکهیون کنار چانیول نشسته بود و به چیزهای مختلفی فکر میکرد قصد داشت وقتی به پلیس فرودگاه رسیدن داد و بیداد کنه و بگه دزدیده شده به نظرش تنها راه نجاتش اون بود مدام داشت نقشه میکشید که چانیول آی پدش جلوی بکهیون گرفت.بکهیون متعجب به چانیول نگاهی انداخت.

_ چی شده؟

_ یه چیزی هست که خوشت میاد ببینی.

بکهیون متعجب آی پدو از چانیول گرفت وقتی به فیلمی که پخش میشد نگاه کرد به زور جلوی خودش گرفت که داد و بیداد نکنه، توی تصویر چن هیونگ و شیومین بودن که توی بیمارستان توی تریا نشسته بودن و قهوه میخوردن اما عجیب تر ادمی بود که خیلی بهشون نزدیک بود.متوجه شد چانیول بهش نزدیک شده و داشت توی گوشش چیزی میگفت.

_ چن به دوست دخترش درخواست ازدواج داده و شیومین جدیدا با یکی آشنا شده،امیدوارم فکر احمقانه ای نکنی بکهیون که من حتی به سهونم رحم نمیکنم.میدونی دیونه شم چی میشه مگه نه ، دارم بهت میگم حتی اگر یک متر از من دور بشی، بلایی سرشون میارم که هرگز فراموش نکنی.

بعدش به سرعت از بکهیون دور شد و آی پدش ازش گرفت و پاسپورت و بلیط هواپیمایی به دست بکهیون داد.

_ پاسپورت خودته، از بیمارستان برات یک سال مرخصی گرفتم سهونم با دوستات حرف زده فکر میکنن رفتی آفریقا برای خدمات داوطلبانه، خیلی دنبالت بودن دیگه میل خودته کار احمقانه ای میکنی یا نه؟

بکهیون باورش نمیشد انقدر حالش بد بود که حداقل برای چند لحظه میخواست از کنار چانیول بلند شه بره اما حتی توانایی این کارو نداشت چون چانیول بهش اولتیاتوم داده بود.

بعد از دقایقی چانیول دست بکهیون گرفت و براش یک سرآستین وصل کرد و توی گوشش گفت.

_ چهار تا الماس دست من و تو بهتره این دکمه رو گم نکنی دکتر وگرنه با کل هیکلت نمیتونی جبرانش کنی.این حرف باعث شد بکهیون ناراحتیش فراموش کنه و ترس به جاش به جونش بیفته.چانیول متوجه بود و ادامه داد.

_ کریس زودتر راه افتاده احتمالا الان ترکیه است از اونجا میره لندن، بعد از اون یشینگ از آمریکا میرسه و دومین قطعات میرسونه و سوهو هم از چین میره و در نهایت سهون که الان فرانسه است، پروازا این جوری تنظیم شده، هر کدوم برن تا رسیدن نفر بعدی مراقب گردنبند هستن و به محض تحویلش برمیگردن کره و در نهایت من و تو میرسیم چهار تا الماس اخر دست ماست و قطعه رو من و تو به مزایده میبریم.

ஜ۩۞۩ஜبلک هورس ஜ۩۞۩ஜWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu