فصل اول: پسر کاندومی

2.1K 211 29
                                    

جانگکوک ... پاشو ... لعنت بهت ... ده بار صدات کردم ... جانگکووووک
...
عوضیِ ... گشادِ ... زشتِ ... ریقویِ ...
بسه بسه هیونگ لهم کردی ... بیدار شدم بابا
جین با هر کلمه ای که می‌گفت، مشتی هم به کمر جانگکوک می‌زد تا بالاخره صدای پسر کوچیکتر رو درآورد.
پاشو کوک ، دیرمون میشه. آقای کانگ چوب تو ماتحت من می‌کنه نه توی خوشگلِ عوضیِ لاشی
الان خوشحال شم؟ ماشین رو روشن کنی اومدم هیونگ، قول می‌دم.
جین هنوز داشت به رئیسش و قیافه جانگکوک فحش می‌داد و غر می‌زد که خودش خیلی هم جیگرتره ولی این مردای احمقِ حسود، چشم دیدن زیباییش رو ندارند.
توی راه جفتشون ساکت بودند. جانگکوک صبحونه نخورده و گشنش بود که جین ماشین رو یه جا نگه داشت و از یه مغازه براش شیر و کیک خرید تا دوستش گرسنه نمونه.
جانگکوک آدم تنبل یا وظیفه نشناسی نبود ولی عاشق این بود که از صبح تا شب پای گیم باشه و متاسفانه کارشم 6 صبح شروع می‌شد. پس کلا شب ها سه ساعتم نمی‌خوابید و هر روز صبح جین اینجوری بیدارش می‌کرد. جفتشون می‌دونستند حین از داد و بیداد کردن سرش خوشش میاد و جانگکوکم تا وقتی به موقع سر کار برسه ، مشکلی با این قضیه نداشت. حتی ممنونِ هیونگشم بود وگرنه تا الان ده بار اخراج شده بود!
روزی که فهمید داروسازی قبول شده رو کامل یادش بود. به کل خونوادش شیرینی داد و شب یه رستوران شیک رفتند و جشن گرفتند. جانگکوک عاشق شیمی بود و قبول شدن توی این رشته براش مثل رفتن به یه فروشگاهی پر از شیرموز مجانی می‌موند. ولی هرچی گذاشت، فهمید قرار نیست بشه یکی مثل والتر وایت و نابغه شیمی باشه! کم کم فهمید نصف داروهای کشورش وارداتی ان و فقط بهترین ها و البته پارتی دارای این رشته یه کار خوب گیرشون میاد. بقیه ، یا دنبال بیزینسای دیگه می‌رن یا شانس بیارند و مثل خودش و جین توی داروخانه کار کنن.
زمانی که جانگکوک وارد دانشگاه شد، جین یه سال آخری بود که هنوز نتونسته بود شیمی آلی پایه رو پاس کنه و وقتی فهمیده بود جانگکوک درسش خوبه، انقدر بهش چسبیده بود و براش جوک های بی مزه تعریف کرده بود یا همش توی دانشگاه دنبالش راه می‌افتاد که آخرش راضیش کرده بود سر امتحان های اون درس بهش تقلب بده. اصلا هم جای تعجب نداشت جینی که دو ترم نتونسته بود این درس رو با نمره ای بیشتر از 8 پاس کنه، یهو با 16 شده بود ماکس کلاس!
کارما همیشه یکی از بزرگترین طرفدارای جانگکوک بود؛ چون جین بهش گفته بود برای جبران کمکش، می‌تونه اون رو توی دوره های رایگان آموزش تکنسین داروخونه ثبت نام کنه و بعد هم باخودش ببرتش تا همون جا سرکار بره. حتی بعد از اون هم، جین اجازه داد جانگکوک باهاش هم خونه شه چون جفتشون دور از خونواده هاشون داشتند درس می‌خوندند و کار می‌کردند.
ساعت هفت و ربع صبح بود که درهای داروخونه رو باز کردند. هرچند همیشه این ساعتا خلوت بود ولی بالاخره پیش میومد کسایی باشن که داروهای فوری نیاز داشته باشن و خب جین و جانگکوک هم از اینکه می‌تونن کمکی بکنند، خوشحال می‌شدند.
سرشون توی گوشی هاشون بود که یه پسر جوون و جذاب وارد داروخونه شد و اومد جلوی جانگکوک.
کاندوم میوه‌ای دارین؟
جانگکوک با شنیدن اون سوال انقدر سریع سرش رو بالا آورد که اگه سرش از گردنش جدا می‌شد و می‌افتاد جلوی اون پسر، اصلا تعجب نمی‌کرد.
ک...کاندوم؟
پسر رو به روش، ابروهاش رو بالا داد و بابی حوصلگی اول صبحش گفت:
چیه؟ نمی‌دونی کاندوم چیه؟
معلومه که می‌دونم چیه. ولی الان؟
جانگکوک درحالی که دندوناش رو روی هم فشار می‌داد، جواب داد و اشاره ای به ساعت کرد که هنوز هشت هم نشده بود. پسر پوزخندی زد و گفت:
خب که چی؟ لابد هشت صبح نسخه پزشک می‌خواد آره؟ بدو بچه جون من کلی کار دارم وقتمو نگیر
نسخه نمی‌خواد ولی مگه تو خ-
حرفش ناتموم موند چون جین یهو جلو اومده بود و بدون حرف، بسته ای کاندوم جلوی اون پسر گذاشت.
پسر جوون پوزخندی زد و رو به جانگکوک گفت:
بچه ... یاد بگیر مثل این خوشگله زیاد سوال نپرسی و فقط ... سرت به کار خودت باشه
و چشمکی به جین زد و پول رو روی پیشخوان گذاشت و از داروخانه خارج شد.
مرتیکه حشری عوضی
به من گفت خوشگل
جانگکوک فحش می‌داد و جین نیشش تا بناگوشش باز شده بود.
من اگه هشت صبح حال داشتم بیدار شم بعدش انقدر خسته بودم که بازم می‌خوابیدم. اون وقت این هشت صبح پا میشه که به نسل آدمای تخمی این دنیا بازم اضافه کنه.
جین که حالا با یه حالت مغرورانه ای، پاهاش رو روی هم انداخته بود، پوزخندی زد و در جواب غر زدن های جانگکوک گفت:
اولا اگه می‌خواست به نسل بشر اضافه کنه که کاندوم نمی‌گرفت پروفسور. دوما به من گفت خوشگل
جانگکوک چشماش رو چرخوند و برای جین زبون در آورد و دوباره رفت سراغ گوشیش .
تا ساعت های بعد، جانگکوک سعی کرد جینی رو که به طرز وحشتناکی مشغول لاس زدن با دخترا بود، نادیده بگیره.
آره عزیزم این لوسیون واسه پوستت خیلی خوبه. ولی می‌دونی چی حتی از اینم بهتره؟
جین چشمکی به دختر رو به روش زد و این سوال رو پرسید. جانگکوک توقع داشت دختر از جین بپرسه "چی؟" ، یا حتی فحشی بده و داروخونه رو ترک کنه ولی درعوض، اون دختر نزدیک پیشخوان خم شد و مستقیم به چشم های جین و بعد هم شوارش زل زد و گفت:
هوم اوپا ... خیلی دوست دارم اون محصول بهترت رو حضوری ببینم
دختر سمت کیفش رفت و شماره تماسش رو روی یه تیکه کاغذ نوشت و از زیر پیشخوان ردش کرد و به جین داد و گفت:
اینم نسخه اون محصول بهترت اوپا ... منتظرم
و پول لوسیونش رو حساب کرد و باخوشحالی داروخونه رو ترک کرد.
جانگکوک رو به جین کرد و با شوخی گفت:
واو هیونگ ... دیگه خودت باید یه خط تولید محصول راه بندازی. مشتری هات زیاد تر شدن
جین با حالتی مظلومانه و گیج، پشت گردنش رو خاروند و گفت:
ولی حس می‌کنم چندتاشون تکراری بودن ... یادم نمیومد
جانگکوک با صدای بلندی خندید و گفت:
پس برای همین یه سریاشون چپ چپ نگات می‌کردن. خب تو که استریت نیستی چرا دخترای مردم رو ایستگاه می‌کنی آخه؟
چون با پسرا نمیشه لاس زد ... یهو گازت می‌گیرن
ولی این امروزیه که خوب باهات لاس زد و توهم گازش نگرفتی
کدوم؟
همون پسر کاندومیِ اول صبح
آها همون که من گفت خوشگل. ولی به کونمه. ندیدی داشت کاندوم می‌گرفت؟

My MedicineWhere stories live. Discover now