eight

1.2K 267 18
                                    

دراکو رو تا کل راه برج ستاره شناسی دنبال کردم. اون گوشه ایی نشست و به آسمان شب خیره شد. بی صدا به سمتش رفتم و کنارش نشستم.

پرسیدم:"چیزی شده دراکو؟"

شونه هاش رو‌ با مهربانی لمس کردم، اون بهم نگاه کرد و چشم هاش خالی بنظر میرسیدند. در سکوت بهم خیره شدیم و یکدفعه به سمتم خم شد. لب هامون همدیگرو لمس کردند و من هر جرقه ایی که درونم نیاز داشتم رو حس کردم. هر احساسی که تا بحال میخوستم حسش کنم. (بچ من تمام مدت منتظر این لحظه بودمممم)

وقتی از هم جدا شدیم من لبخند زدم، اون نزد.

"من متاسفم هری..من.."

همونطور که دست هاشو اطراف خودش حلقه کرد، گذاشت که اشک های ریزی صورتش رو غرق کنند. من دست هامو دورش حلقه کردم و همونطور که اون گریه میکرد در آغوشش گرفتم.

"من..من یه مالفویم، دراکو مالفویم. هری، من نمیتونم..قرار نبود که.."

بوسیدمش، ایندفعه گذاشتم که یکم بیشتر طول بکشه.

"قرار نیست که این احساس رو نسبت بهت داشته باشم، اما بنظر میرسه که نمیتونم جلوشو بگیرم. بهم اعتماد کن، تلاشمو کردم."

آهی کشید و تکون خورد تا بلند بشه.

"از موقعی که برای اولین با ملاقات کردیم، این حس رو داشتم. بخاطر همینه که قبل اینکه به هم نزدیک بشیم، خیلی باهات بد بودم."

وقتی ایستادم، دست هامو گرفت و انگشت هامون در هم آمیخت.

"سال هاست که میخواستم این رو انجام بدم هری، اما نمیتونستم."

میدونستم، سرم رو تکان دادم. در سکوت ایستادیم، دست هامون همدیگرو گرفتند و به آسمان شب خیره بودیم. داشت سرد تر میشد، زمستان داشت نزدیک میشد. به این معنی بود که مراسم یول بال به زودی شروع میشد.

"من واقعا دوستت دارم دراکو، از موقعی که توی کوچه دیاگون ملاقات کردیم دوستت داشتم."

به خاطر اولین باری که همدیگرو ملاقات کردیم لبخند زدم.

"منم هم واقعا دوستت دارم هری."

اون بهم نگاه کرد و من برای یک بوسه نگاهش کردم. بازومو دور کمرش حلقه کردم و برای اون، دور گردنمو. بوسه بنظر میرسید که تا آخر عمر طول بکشه اما فقط برای چند لحظه بود.

"داره دیر میشه و من داره سردم میشه. باید شب بخیر بگیم."

وقتی که جدا شدیم به پایین نگاه کرد. سرمو تکون دادم.

"شب بخیر، هری."

"شب بخیر، دراکو."

بالای سرش رو بوسیدم و قبل اینکه به تخت برم باهاش تا خوابگاه رفتم. صبح به رون و هرماینی میگم. با خاطره لب ها دراکو روی سرم به خواب رفتم.

_____

سلام بچه ها:»
جدیدا تعداد رید و ووت ها کم شده ها!!!
اگر اینطوری باشه دیگه درری نمیزارم:)

راستی به بوک ویکوکم یه شانس بدید و حمایت کنیددد:))) مرسی

Strange [Drarry Persian Translation]Where stories live. Discover now