سلام
یاسی ام
امیدوارم حالتون خوب باشه❤️
سال نو هم پیشاپیش مبارک همتون، امیدوارم امسال برای هممون پر از اتفاقای قشنگ باشه❤️❤️
اینم عیدی ما😁😁 با فصل دوم این داستان برگشتیم☺️ یه بار دیگه بگم برای یاد آوری که داستان این فصل هیچ انسجام زمانی ای نداره و اتفاقاتش ماجراهای شخصیت های فصل یکن ک تو جاهای مختلف فصل یک، اون پنج سال گپ زمانی و بعد از پایان فصل یک و آماده سازیای اولیه ی فصل سه هست و هر قسمت یه تجربه جدید برای جونگین و کیونگسو کنار هم دیگه است. امیدوارم این فصل جدید رو هم دوست داشته باشین و لحظه های قشنگی رو کنارش بگذرونین❤️❤️
از اینکه وقت میذارین و این داستان رو میخونین ممنونم❤️
و امیدوارم که بتونین حستونو در موردش بهم بگین، البته روی صحبتم با کساییه که معمولا این کار رو نمیکنن😁 حواسم بهتون هست😁 امیدوارم شما هم به این نتیجه برسین که اگه سکوتتون رو بشکنین هممون میتونیم حس بهتری داشته باشیم😊😊
و در آخر این رو هم بهتون بگم که آپ این فصل دیگه مثل فصل اول روز مشخصی نداره.
خب همین دیگه، بیشتر از این صحبت نمیکنم، از خوندن قسمت اول این فصل لذت ببرین❤️~~~~~~~~~~~~~
جونگین با صدای بلند و کلافهای گفت: «همهاتون زود باشین، بجنبین دیگه.» و با قدمهای بلند و سریع به سمت خروجی فرودگاه حرکت کرد و بقیه هم مجبور بودن عملاً دنبالش بدون تا بتونن بهش برسن.
و همهاشون سعی کردن حداقل دو متر فاصلهاشون رو باهاش حفظ کنن. چون جونگین اصلاً خوشحال نبود و وقتی جونگین خوشحال نبود عاقلانهترین کار این بود که فاصلهات رو ازش حفظ کنی برای اینکه بتونی از خودن محافظت کنی.
اما برای کیونگسو اینطوری نبود، اون دقیقاً کنار جونگین حرکت میکرد و هرچند لحظه یکبار نگاهی بهش میانداخت. جونگین اخماش توی هم رفته بود و باعث میشد چشماش سرد و صورتش ترسناک به نظر بیاد.
کیونگسو آه آرومی کشید.
دوباره نگاهی به دوستپسرش کرد و گفت: «کاری از دست تو برنمیاومد که انجام بدی.»
جونگین در خروجی رو هل داد و از فرودگاه بیرون رفت و در رو اونقدر باز نگه داشت تا کیونگسو هم بتونه ازش رد بشه و دوباره کنارش حرکت کنه.
جونگین با اخم جواب داد: «چرا برمیاومد، میتونستم یه جت اختصاصی بگیرم.»
کیونگسو همونطور که دنبال ماشین میگشت زمزمه کرد: «بازم هیچ فرقی نمیکرد، چه جت خصوصی چه همین پرواز معمولی، به هرحال هیچ کدوم تو اون طوفان نمیتونستن پرواز کنن.»
پروازشون به خاطر آب و هوای بد با تاخیر انجام شده بود.
و حالا جونگین عصبانی بود.
اونا با چهار ساعت تاخیر به آمستردام رسیده بودن و این خیلی آیدهآل نبود. چون تیم عکسبرداری همین الان هم تو لوکیشن منتظر رسیدنشون بودن.
YOU ARE READING
The Devil's Black Card
Fanfiction「 ꕥ」┊Author: jongnugget 「 ꕥ」┊Translator: Yasi🌸 「 ꕥ」┊Name: The Devil's Black Card 「 ꕥ」┊Couple: Kaisoo 「 ꕥ」┊Genre: Comedy, Romance, Smut, Fashion au