J for Jaipur

151 30 31
                                    

کیونگسو همونطور که ژاکتش رو در می‌آورد گفت:«باشه، ولی...». الان ماه فوریه بود. وقتی روز گذشته کره رو ترک می‌کردن اونجا یه طوفان برفی خیلی سنگین بود. حالا بعد از یه توقف طولانی و ساعت‌های زیاد نشستن توی هواپیما اون‌ها بالاخره توی هند فرود اومده بودن، جایی که هوا گرم و آفتابی بود. کیونگسو ژاکتش رو روی چمدونش انداخت و همونطور که اون رو دنبال خودش می‌کشید پرسید:«چرا جیپور؟»

جونگین با ابروهایی که کمی بالا رفته بودن نگاه کوتاهی بهش انداخت.

- فکر می‌کردم دوست داری بیای اینجا.

کیونگسو سرش رو تکون داد و سریع جواب داد:«آره دوست دارم، معلومه که دوست دارم. ولی می‌دونی فقط کنجکاوم. چرا جیپور؟ چرا بمبئی یا دهلی نرفتیم؟»

جونگین شونه‌هاش رو بالا انداخت، «قبلاً که بهت گفته بودم»، منتظر موند کیونگسو بهش برسه تا بتونه دستش رو بگیره و انگشتاشونو تو هم حلقه کنه، «اینجا یه لوکیشن احتمالی برای عکاسی هست که باید بررسی بشه»

- کاملاً متوجهم چون البته که شخصاً چک کردن یه لوکیشن و پرواز کردن به اون سر دنیا الان یکی از الویت‌های اصلی هرسردبیر ارشدی محسوب می‌شه.

«انقدر دراماتیکش نکن. ما حتی هنوز قاره‌ای که توش بودیم هم عوض نشده» جونگین با پوزخند نگاهش کرد و گفت: «انگار یکی اینجا بی‌اعصابه»

کیونگسو آهی کشید.

«معذرت می‌خوام»، کیونگسو آروم‌تر راه رفت تا بتونه به جونگین نزدیک‌تر بشه و انگار پسر بزرگ‌تر متوجه منظورش شد چون دستش رو دور کمر کیونگسو حلقه کرد و اون رو به خودش چسبوند. کیونگسو ادامه داد:«بی‌اعصاب نیستم فقط خسته‌ام و هنوز تا آخر امشب باید سه تا مقاله دیگه‌ام رو هم تحویل بدم و جونمیون هم پاش رو گذاشته روی گردنم»

دست جونگین که داشت پهلوش رو نوازش می‌کرد براش آرامش بخش بود اما نه به اندازه لبخند گرمی که بهش زده بود. کیونگسو واقعاً نمی‌فهمید که دوست‌پسرش چطوری انرژی و توانایی این رو داره که بعد از چند هفته خیلی شلوغی که پشت سر گذاشته بازم اینجوری بهش لبخند بزنه.

جونگین با صدای عسلی و لحن خوش‌بینانه‌اش گفت: «بذار بهت بگم چی کار می‌کنیم، وقتی برسیم هتل من بهت کمک می‌کنم تا اون مقاله‌ها رو تموم کنی. بعدش می‌تونیم بریم یه شام خوب بخوریم، مشروب سفارش بدیم و یه خواب کامل نه ساعته داشته باشیم. بعدش دیگه تمام آخر هفته فقط مال خودمونه. بدون هیچ کاری»

کیونگسو هوم آرومی کرد: «هوممم، با من از این حرفای کثیف بزن»

جونگین خندید، حلقه دستش دور کیونگسو رو محکم‌تر کرد و کنار پیشونیش رو بوسید و بعد هر دو به طرف خروجی فرودگاه حرکت کردن.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 04 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The Devil's Black CardWhere stories live. Discover now