سلام سلام😍😍
امیدوارم حالتون خوب باشه😊
میدونم بعضیاتون این روزا امتحان دارین یا قراره به زودی داشته باشین، امیدوارم همتون موفق باشین، امتحاناتونو به خوبی بدین و بعدش از تابستونتون لذت ببرین❤❤
ببخشید من دیگه نتونستم مثل قبل خیلی اینجا باهاتون در ارتباط باشم اما دلم برای حرف زدن باهاتون واقعا تنگ شده بود. این مدت متاسفانه برنامه کاریم خیلی شلوغ شده و تو فرصت کمی که تو طول هفته دارم فقط سعی میکنم تا جایی که میتونم ترجمه قسمت ها رو جلو ببرم که خیلی بینشون فاصله نیفته و برای همین دیگه مثل قبل فرصت نمیکنم که اینجا یا تو کامنتا خیلی باهاتون حرف بزنم. ولی بعد از هر قسمت از خوندن کامنتای باحالتون کلی انرژی میگیرم و به خاطرش ممنونم واقعا.
امیدوارم روزاتون پر از اتفاقای قشنگ باشه، مواظب خودتون باشین و از خوندن این قسمت لذت ببرین❤❤❤
🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐧🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻🐻
کیونگسو هیچ وقت نمیتونست به فلاش دوربین خبرنگارا عادت کنه، به اینکه همش سعی میکردن به هر طریقی بهشون نزدیک بشن و میکروفونشون رو جلوی صورت جونگین بگیرن.
جونگین تو هر فشن شویی که شرکت میکرد همه توجهات رو به خودش جلب میکرد چه توی کره چه تو هر کشور دیگه ای و کیونگسو هنوز به این هم عادت نکرده بود.
یه تیم محافظتی کنارشون بود و اجازه نمیداد خبرنگار ها زیادی بهشون نزدیک بشن. جونگین جلوی ورودی نمایندگی اصلی گوچی تو دبی ایستاده بود تا خبرنگارا عکسایی که برای مقاله هاشون احتیاج داشتن بگیرن تا بتونه بالاخره وارد فروشگاه بشه.
کیونگسو نمیفهمید جونگین چطوری همیشه میتونه اینقدر آروم و با جذبه به نظر برسه. واقعا متوجه نمیشد. اونم وقتی که خودش هربار یه نفر اسمش رو صدا میزد احساس میکرد قفسه سینه اش سنگین شده و نمیتونه نفس بکشه.
الان دیگه همه درباره اون و جونگین میدونستن. خیلی خبر مهمی نبود اما برای مجله ها و سایت های خبری به اندازه کافی جذاب بود تا در موردش بنویسن و حرف بزنن. کیونگسو خیلی اهمیتی به این موضوع نمیداد. براش خیلی مهم نبود که مردم راجع بهش بدونن. یعنی دیگه مهم نبود.
اما وقتی آدم های غریبه اسمش رو یجوری با صمیمیت صدا میکردن که انگار مدت هاست هم رو میشناسن، هربار شوکه میشد. اصلا به همچین وضعیتی عادت نداشت و بعید میدونست هیچ وقت هم بتونه عادت کنه.
اما کیونگسو جواب هیچ کدومشون رو نداد. در عوض فقط کیف گوچیش رو محکم تر بین دستاش گرفت و همینطور که روی پاهاش جابجا میشد سعی کرد تا جایی که میتونه پشت تیونگ مخفی بشه. اون ها با فاصله کمی از جونگین ایستاده بودن و منتظر بودن تا جواب دادنش به سوالات خبرنگارا تموم بشه و تیونگ هم هر چند لحظه یه بار با همدردی نگاهی به کیونگسو مینداخت.
STAI LEGGENDO
The Devil's Black Card
Fanfiction「 ꕥ」┊Author: jongnugget 「 ꕥ」┊Translator: Yasi🌸 「 ꕥ」┊Name: The Devil's Black Card 「 ꕥ」┊Couple: Kaisoo 「 ꕥ」┊Genre: Comedy, Romance, Smut, Fashion au