||تو متلعق به منی!||

2.9K 169 5
                                    

کوک اروم رفت پیش تهیونگ نشست و سعی کرد سکوت ترسناکو بشکنه
+بیبی چی میبینی ؟
تهیونگ انگار که ذهن کوکو خونده باشه جوابشو نداد و دوباره خیره شد به تلویزیون
کوک لباشو جلو داد و به طرز کیوتی گفت
- ته بخدا غلط کردم ، ببخشید دیگه تکرار نمیشه ولی تو از صبح خودتو ازم محروم کردییییی
قطعا اگه ته زودتر نگاهشو از تلویزیون به کوک نمی‌داد برق اشک داخل چشماش حلقه میزد
+  من هنوز دماغم درد میکنه
کوک که فهمید بخشیدتش بزرگترین لبخند و درخاشن ترینشو زد و بیبی شو کشید تو بغل خودش دماغشو وارد گردن خوش بوی تهیونگ کرد  ، چقدر توی این چند ساعت دلش برای مکان امن همیشگیش تنگ شده بود کنترلو برداشت و تلویزیون خاموش کرد
با صدای خمار و مستی که از دلتنگی بود گفت
- دیگه هیچوقت، هیچوقت حق نداری منو از خودت محروم بکنی فهمیدی
تهیونگ  از رو بهت و تعجب خندید و گفت
+ و چرا وقتی  خودمه نباید این کارو کنم
- چون تو متعلق به منی!
با این حرف کوک ته زیر دلش پروانه زد  و لبخندی از سر رضایت زد ، کوک اونو برگردوند طرف خودش و دماغشو به دماغش چسبوند و با صدای کیوتی گفت
- ببخشید دماغ کوچولو ولی اخه تو خیلی خوشمزه ای
تهیونگ اخم بازی کرد
+ چون خوشمزم باید بخوریم؟
- بیبی من تورو هزار بار خوردم ولی هنوزم تموم نشدی
با این حرف کوک ته صورتش شبیه گوجه شد با داد گفت
+ یا خیلی منحرفی
و سعی کرد قرمزی صورتش رو  با دستاش بپوشونه
کوک خندید
- فقط برای تو منحرفم (پ ن: خدایا یه رل لاس زن اطا بفرما ولی برای خودم🥲)  الانم بیا بریم که خیلی گشنمه ممکنه بیبیمو به جای شام بخرما!
+ یااااا تو داری شبیه پیرمردای منحرف میشی
البته جمله اخرش در حد  زمزمه بود  ولی باز کوک شنید و به سختی سعی کرد جلوی قهقه شو بگیره
- بیبی من حتی اگه پیرمرد باشم فقط برای تو منحرفم!
ته خندید و پش سرش راه افتاد

کوک اروم رفت پیش تهیونگ نشست و سعی کرد سکوت ترسناکو بشکنه+بیبی چی میبینی ؟ تهیونگ انگار که ذهن کوکو خونده باشه جوابشو نداد و دوباره خیره شد به تلویزیونکوک لباشو جلو داد و به طرز کیوتی گفت- ته بخدا غلط کردم ، ببخشید دیگه تکرار نمیشه ولی تو از صبح خ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


مرسی ازتون 💜 من فکر‌ نمیکردم انقدر سریع به همچین مقامی برسه بوکم عاشقتونممممممم👈🏻👉🏻💜🥺🫀✨

چیزه این چند پارتیه تموم شد🙂 ولی فیکشن ادامه داره هاااا😂😂😂😂 من کلی ایده دارم الکی که نیست
بوص بهتون💜✨

به عنوان تشکر چیزی ندارم ولی خب

*وی از خجالت آب میشود و فرار میکنود

My Little AngleWhere stories live. Discover now