الان دقیقا یه ماه گذشته ، اره یه ماه گذشته و من همچنان یه فرد سینگلم دلیلش خب معلومه من فقط عین دخترای دیبریستانی کراش میزنم دید میزنم ولی هنوز نگفتم من خر عاشقتم ابله ، ولی رابطه امون دیگه مثله ارباب جوان و خدمتکار نیست بیشتر شبیه هم خوابگاهی شدیم و ترسم از اینکه موقعی که بفهمم من گیم دیگه خدمتکارش نباشم اخه هنوز تو کره که عادی نیست گی بودن هست؟ حتی ممکنه هوموفبیک باشه ، واو اگه باشه زنده موندم جای شکر
***
زنگ درو ، باز نشد ، دوباره زد، همچنان باز نشد اهی از سر خدمتکار خستش زد حتما الان خوابه دستشو تو جیبش گذاشت کلیدو از توش درآورد درو باز کرد داخل ضد و تازه متوجه تاریکی شدیدی که خونه رو بلعیده بود شد برای یه لحظه فقط یه لحظه نگران اون خرس کوچولویی شد که مواظب خونه بود
__ تهیونگااااا
__ هیونگ کجایی چرا بر_
وایسا اون کوچولو الان ...؟
روی تختش خوابیده بود؟و فقط با یه هودی؟ با موهای خیس؟؟؟؟؟؟؟ اوکی فاک جونگ کوک در حالت عادیشم بزور سعی میکرد این خرس کوچولو رو نخوره ول ولی این حالت باعث میشه تمام سعیش به فنا بره
اروم رفت جلو تر دهنش که نیم ساعت باز بود رو بست و پتویی که اون خرس کوچولو از بدنش انداخته بود اونور رو برداشت و کشید روش برای یه لحظه قفل اون صورت الهی شد چشمای موهایی که خیس بودو رو صورتش ریخته بود ، مژهایی که بلند بودو بهم برخورد کرده بودن دماغش که روش یه خال داشت و باعث میشد بخواد اونو گاز بگیره
لبش! اون .. واقعا نمیتونست توصیف کرد اونا صورتی و در یک کلمه خوشگل میشه و اوه موقعی که میخندید لبخندش مستطیلی میشد جوری که تحمل بوسیدنش توسط کوک به 0/1درصد میریسید
عیبی نداشت اگه الان بوسش میکرد نه؟ به هرحال که اون الان خواب بود و وقتی تهیونگ خواب سنگم بندازی بیدار نمیشه پس چه اشکالی داشت
دستشو گذاشت رو خط فکش به اجزای صورتش که هر لحظه بهشون نزدیک تر میشد دقت کرد به خالهای صورتش و در اخر لب بهشتیش
چشماشو بست لبشو رو لبش گذاشت و تازه فهمید اون یه ماه چه چیزی از دست داده
اما چیزی که باعث تعجبش شد این بود که چرا ؟ تهیونگ خواب داشت باهاش همراهی میکرد ؟ نکنه
نه نه نه نه اون خواب اره خوابه و فاکککککک کاش هیچوقت چشماشو باز نمیکرد اون چشماش میلرزید دستش اروم داشت روی صورت کوک میمود و لبخند میزد
قطعا اگه به جانگ کوک میگفتن قراره یه روزی ابروت بخاطر بوسیدن خدمتکارت به فنا بره تا شب بهشون میخندید
ولی خب کارما عوضی تر از این حرفاست :)
وقتی از شوک بیرون اومد سریع عقب کشید دستشو روی صورتش گذاشت تا سرخ شدن کله صورتش جلوگیری ولی همه چیز قرار نیست به نفع ما باشه تهیونگم دست کمی از کوک نداشت
_ اممم خ_ ب میدونی من دستم خودم نبود تو خیلی_ خ_ دوستداشتنی و خب
+ منم دوست دارم
_ اگه دوست ندا_ چی؟
تهیونگ خندید و سعی کرد جلو به گوش رسیدن صدای ضربان قلبش از کوک جلوگیری کنه
با بوسه ایی که رو لب جونگ کوک گذاشت حرفشو تکرار کرد
و کوک؟
خب اون به معنای واقعی روی ابرا سیر میکرد
***سه ماه بعد***
چشماشو و وقتی مطمئن شد تهیونگ روی سینه لختش خوابه لبخندی از گرمای قلبش زد به چشما بسته تهیونگ نگاه کرد و با صدایی که بخاطر خواب بم شده بود گفت
+ بیبی
+ بیبی باید بیدار شیم هوم؟
- خفه شو کوک میخوام بخوابم هیچ جاییم نمی تونی بری
برای کوک سوال شد این همون خدمتکار خجالتیش بود؟
+ بیبی من میخوام از روی تخت بلندشم
- هوومم کوک میخوام بخوابم
+ خب بدونه من بخواب
- نمیتونمممم
کوک خیمه زد و اروم روی تمام صورتش بوسه ایی زد روی لبش روی لپش روی اون خالای کیوتش روی پیشونیش زد طبیعتاً باید بیدار میشد ولی همه طبیعی بودن جز تهیونگ!
وقتی دید جوابی نگرفت لبخند خبیثی زد دماغشو گاز گرفت
- کوکککککککک
جونگ کوک با لبخند از اتاق فرار کرد و رفت تو دستشویی
- تا ابد که نمیتونی اون تو بمونی عوضییییی
تهیونگ عربده زد
***
خب جونگ کوک اگه این حرکتش باعث میشه تهیونگ از صبح تا الان باهاش قهر کنه میذاشت بخوابه
از کلافگی دستی تو موهاش کرد
و دوباره لباش خم شد الان میتونست چریشو بغلش کنه بوسش کنه موهاشو نوازش کنه ولی هیچ به هیچ و در اون طرف تهیونگ داشت انیمه مورد علاقشو با جاجامینوگ امادشو میخورد و گریه میکرد
پ.ن: برای کسایی که نمیدونم جاجانگ میون چه شکلیه
چرا باید اونو به ازدواج زوری مجبور کنن
اره تهیونگ واقعا از کلیشه بدش میمود و الان داشت بخاطر همون کلیشه گریه میکرد گریه که نه عربده میزدانگار نه انگار که با کوکی قهره و کوک داره دق میکنه
YOU ARE READING
My Little Angle
Historia Cortaوانشات تهکوک و کوکوی اولین بوکیه دارم مینویسم اگه خواستید برای بوکاتون ایده بگیری بهم بگید بخونم خوشحال میشم✨