Part 4

11.4K 900 82
                                    

پاهای تهیونگ دو طرف پاهای جونگ‌کوک آویزون بود و باسنش دقیقا وسط فضای خالی کم بین پاهای پسر بزرگ‌تر قرار داشت. از اینکه انقدر به فکرش بود و جوری نشونده بودش که بات پلاگش اذیتش نکنه توی دلش ذوق می‌کرد.

تهیونگ با نفس‌های لرزونی، چاقو و چنگال رو توی دست‌هاش گرفته بود و تلاش می‌کرد به بوسه‌های ریزی که جونگ‌کوک روی لاله‌ی گوشش می‌زنه بی توجه باشه.

مرد با یه دستش داخل و روی رون پسر رو نوازش می‌کرد ولی کاملا حواسش بود که سمت عضوش نره و از طرف دیگه سر انگشت‌های دست دیگه‌ش خیلی آروم وارد پیراهنش شدن و فاصله‌ی شکم و گردنش رو بدون اینکه سمت نیپل‌هاش بره طی می‌کردن.

قصد داشت با نرفتن به سمت قسمت‌های فوق حساس پسرش، دیونه‌ش کنه. نرمه‌ی گوشش رو گاز گرفت که پسر کوچیک‌تر قوسی به کمرش داد و هم‌زمان که نفس نفس می‌زد چاقو و چنگال رو روی بشقاب انداخت و دست‌هاش رو مشت کرد.

بوسه‌ای زیر گوشش زد و همزمان که دو تا دستش مشغول نوازش پوست لطیف و برنزه‌ی پسر بودن زمزمه کرد:
- بیب هنوز که یه لقمه هم نخوردی...

و بوسه‌های پراکنده‌ای رو تقدیم گردن خوش‌تراش و خوش‌بوی همسرش کرد.

- ل-لطفا...گوکی...

با لیسی که به گردنش زد حرف پسر قطع شد و صدای ناله‌ی خفه‌ش رو شنید.

- هممم...این-اینجوری حتی نمی‌تونم...تیکه‌تیکه‌ش...کنم...

مابین کلماتش دم‌های عمیق می‌گرفت که مبادا ناله‌ای از دهنش بیرون بیاد.

مرد بزرگ‌تر به این فکر می‌کرد که یعنی چقدر دلتنگش بوده که از همین اول انقدر تلاش می‌کرد؟ هرچند مطمئن بود که تا چند دقیقه دیگه هیچ‌جوره نمی‌تونه جلوی خودش رو بگیره.

نیشخندی به افکارش زد و بعد از مک عمیقی به گردنش، جاش رو بوسید.

- می‌خوای هیونگ برات تیکه تیکه‌ش کنه؟
و بعد سیلی‌ای به داخل رون پسر زد که باعث شد نفسس توی سینه‌ش حبس بشه و کمی توی جاش بپره.

در حالی که دست دیگه‌ش رو دایره وار دور سینه‌ش می‌چرخوند و مصرانه سمت نیپلش نمی‌رفت، گاز ریزی از گردنش گرفت و از واکنش پسر که گاز گرفتن لب‌هاش و مشت‌کردن دست‌های ظریفش بود، غرق لذت شد.
با نشنیدن جوابی از سمتش با صدای محکمی لب زد:
- عزیزم، کلمات!

+ آ-آره

دوباره سیلی‌ای به داخل رونش زد و دست دیگه‌ش رو ثابت روی شکمش نگه داشت.
- آره چی بیبی؟

تهیونگ در حالی که خودش رو تکون‌های ریز می‌داد تا به کوک بفهمونه لمس‌هاش رو ادامه بده، با لحن عاجز و ناله مانندی لب زد:
- آره هیونگ... لطفا برای اینکه تهیونگی راحت پنکیکشو بخوره... کمکش کن.

𝗔𝗹𝗶𝘃𝗲 𝗞𝗶𝗿𝗯𝘆ᵃᵘWhere stories live. Discover now