تهیونگ توی بغلش جمع شده و سرش رو روی سینهش گذاشته بود. در حالی که با موهای نرم و لطیف پسر توی آغوشش بازی میکرد، اون خودش رو با بازی کردن با تیشرتش مشغول کرده بود.
- یعنی دیگه قرار نیست بری هیونگی؟+ نه عزیزه دلم. آخه من بی خبر از کوچولوی دوست داشتنیم کجا برم.
جونگکوک تصمیم گرفته بود چند روزی رو خونه بمونه و استراحت کنه. طی چند روزی که کنار همسرش گذروند، متوجه شد تهیونگ بیشتر از قبل باهاش حرف میزنه.توی افکارش غرق شده و به تغییر مثبت تهیونگ که فقط و فقط حاصل بیشتر وقت گذروندن باهاش بود، فکر میکرد که با صدای آرومش به خودش اومد:
- جونگکوکی؟+ جانم عزیزم؟
تهیونگ کمی سرش رو روی سینهی جونگکوک جا به جا کرد و لب زد:
- کی دوباره میری سر کار؟جونگکوک در حالی که همچنان با موهای پسر مشغول بود پرسید:
- چرا خوشگلم؟ چیزی شده؟سرش رو از روی قفسهی سینهی مرد بزرگتر بلند کرد و با چشمهایی که کمی خیس شده بودن بهش زل زد:
- هیونگییی، از تنها موندن بدم میاد...جونگکوک بوسهای روی چشمهاش نشوند و در حالی که صورت پسر رو توی دستهاش گرفته بود، با شستهاش ابروهای پسر رو نوازش میکرد:
- دیگه خبری از شب کاری نیست قند عسلم، قول میدم.کمی سرش رو نزدیک کرد و بوسهای روی لبهاش زد و ادامه داد:
- میخوای فردا باهام سر صحنه فیلمبرداری بیای؟+ فردا صبح زود؟
- آره عزیز دلم.
لبهاش رو کمی جلو داد و با ناراحتی زمزمه کرد:
- اگه تهیونگی حواستو پرت کنه چی؟جونگکوک لبخندی زد و آروم با انگشت اشارهش به نوک بینیش ضربهای زد:
- تو هیچوقت حواس منو پرت نمیکنی، میدونی چرا؟ چون تو امید و انگیزهی منی. تو همه چیز منی تهته.
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗶𝘃𝗲 𝗞𝗶𝗿𝗯𝘆ᵃᵘ
Romance𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘓𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦𝘴𝘱𝘢𝘤𝘦, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘍𝘭𝘶𝘧𝘧, 𝘚𝘮𝘶𝘵 تهیونگ یه بیبی بوی کیوت و لوسه که به شدت وابستهی همسرش جونگکوکه و بهخاطر یک سری اتفاق که در گذشته رخ داده، از طریق استیکرهای کیربی باهاش ارتباط برق...