امروز با من برنگشتی.....
چون با اون دختر قرار داشتی......
اونقدر هیجان زده و خوشحال بودی که نمی تونستم ناراحت باشم.
وقتی اینقدر خوشحال و شادی،.....و مدام لبخند میزنی، من چطور میتونم به خودم فکر کنم؟
کل وجودم درگیر توئه.....
الان داری با اون دختر چیکار میکنی؟
بغلش میکنی؟.......می بوسیش.....؟همیشه دلم میخواست من اون کسی باشم که برای اولین بار لب های خرگوشیت رو میبوسه.....
ولی مثل اینکه من نبودم.....
میخوام دوباره به خاطرات مون فکر کنم....آخه میدونی، اینجوری حس میکنم که برای توام و تو هم برای منی....
ولی ما دیگه بچه نیستیم.
از اون تابستون گرمی که برای اولین بار همدیگه رو دیدیم...... خیلی میگذره.....
نسبت به اون زمان قدم بلند شده و صدام آروم تر..... بلخره همه توی سن بلوغ صداشون خروسی میشه، ولی تو اینجوری نبودی.
هنوزم صدات لطیف و دلنشینه...... مخصوصا که اسمم رو صدا میزنی .
عاشق وقت هایی ام که "یونجون" صدام میکنی....
وقتی اسمم رو از زبونت میشنوم از سر تا پام احساس عجیبی رو حس میکنم..... چیزی مثل جریان الکتریسیته از کل بدم رد میشه.
مثل وقتی که قدم بلند شده بود، حس عجیبی داشتم....
همیشه قدم ازت بلند تر بود.ولی.....تو هم نسبت به اون زمان بزرگ شدی. حس میکنم دیگه فندوق کوچولوی من نیستی.....چون رفتارت خیلی مردانه شده
البته کنار اون دختر.....
وقتی پیش منی همون پسر بچه بامزه و کیوتی میشی که خودش رو برای هیونگش لوس میکنه. و من از این بابت خوشحالم.....خیلی خوشحال.
***
راستی اونجا که میگه با من برنگشتی....منظورش این بوده که بعد از تموم شدن تایم دانشگاه باهاش برنگشته خونه:")
ماچ به لپ هاتون بلوبری های کیوتم:>♡
بلو رایتر💙🦋اوه یه ستاره🌝👇⭐
VOUS LISEZ
20cm [Yeonbin]~|completed
Fanfiction↴ేخلاصه ولی تو داری مستقیم به سمت جلو میری داری دور میشی..... با اینکه فقط ۲۰ سانت بین مون فاصله ست.... ولی تو، خیلی از من دوری..... ~(پارت ها کوتاهه)~ ~~~~~~~~ 🗞ే نام ⪼ 『20 سانتی متر -- 20cm』 🐈⬛ే کاپل ⪼ یونبین 🖇ే ژانر ⪼ درام، رمنس، انگست ✒️ే...