ستاره‌ی خاموش، انعکاس پوچ

59 19 28
                                    


"Just Me And The Stars Can Get Lonely"
_N.H

+گاهی اوقات به قدری از خودم خسته میشم که فقط میخوام به درون خودم بخزم و توی تاریکی از همه‌ی دنیا پنهان بشم.

نفس عمیقی میکشه. چشم‌هاش رو میبنده و تمام خستگیش رو روی بدن لویی میندازه. انگشتش رو زیر پلکای خیسش میکشه و آخرین قطره‌های اشک رو کنار میزنه. برای امشب کافیه.

به واترلو نگاه میکنه. به تیمز که چجوری نور ماه رو منعکس میکنه و بازتابش به پای زیبایی خالص ماه نمیرسه.

+نمیتونم خودمو پیدا کنم لو. حتی نمیدونم قبل از این چی بودم. یادم نمیاد قبل از این اتفاق چطور زندگی میکردم.

صاف می‌ایسته و به دستای لویی که روی میله‌ی سفید فرار دارن چشم میدوزه. دست‌هاش تنها چیزهایی هستن که میتونن هری رو روی پاهاش نگه دارن. تنها چیزی‌ که برای کمک به سمتش دراز میشن.

+دیگه حتی گمون نکنم بشه اسمش رو زندگی گذاشت.

توی حرکت غیرمنتظره‌ای، لویی میچرخه و دست‌هاش رو به آرومی دور بدن کوفته‌ی هری میپیچه. میدونه که پسر خسته‌ست. پس بغلش میکنه تا روی زمین نگهش داره. بغلش میکنه تا بهش اطمینان بده اینجا تنها نیست و تنها درد نمیکشه.

_یادته بهت گفتم اگه ستاره‌ای بمیره و خاموش شه کسی متوجهش نمیشه؟

لویی با زمزمه‌ی نرم و لطیفش میگه و ملودی صداش هری رو به آرامش دعوت میکنه. هری محکم‌تر به لباس لویی چنگ میزنه و همونطور که برای بار دوم اشک میریزه سر تکون میده. چشم‌هاش دارن التماسش میکنن که تمومش کنه اما هری راه دیگه‌ای برای بروز دادن دردش نمیدونه.

_من متوجه میشم. من اهمیت میدم لیتل وینک.

بی‌صدا درهم‌ میشکنه و توی بغل لویی به خاطر تمام دردایی که سرکوب کرده هق میزنه.

لویی پا پس نمیکشه. بیشتر و بیشتر زمزمه میکنه. بهش میگه که اهمیت میده. به درون دل تاریکش نور میدمه و جرقه‌ کوچولوش رو احاطه میکنه تا زیر این طوفان خاموش نشه.

بهش از نیمه‌ی تاریک ماه میگه. رویای شیرین مرد روی ماه که با پسر چشم سبز خسته‌ش ساعت‌ها میرقصه و مهتاب رو به تماشا میشینه. از افسانه‌‌های دور و درازی میگه که زیر چروک‌ها و چاله‌های سطح صیقلی ماه پنهون هستن میگه و بهش امید میده که روشنایی وجود داره.

دستش رو میگیره و با قدم‌های آروم از رو از تاریکی به سمت انتهای تونل راهنمایی میکنه. کمکش میکنه چون این تنها کاریه که لویی بلده. اون حضور داره تا به مردم نشون بده هنوزم زندگی ارزش جنگیدن رو داره...و درسته قبلا یک بار شکست خورده. اما حالا نمیتونه بذاره هری تسلیم بشه، نه وقتی بیشتر از همیشه به کمکش نیاز داره..

+اگه اشتباه کنی چی؟

_چرا ممکنه اشتباه کنم؟

هری مکث میکنه و سعی میکنه با لب‌های خشکش ‌کلمات درست رو شکل بده.

+شده احساس کنی که میخوای از پوسته‌ی کهنه‌ت فرار کنی اما یه چیزی بهت اجازه نمیده؟

سکوت میکنه و اجازه میده هری حرفش رو بزنه. به آرومز سر تکون میده تا نشون بده هنوزم گوش سپرده به درد دل‌های پسرک دل‌شکسته و تنها.

+اینکه رو به روی انعکاس تصویرت ایستاده باشی اما نتونی خودت رو پیدا کنی...نمی‌تونم توضیح بدم-

_می‌فهمم هری.

محکم تر پسر رو درآغوش میگیره و زیر گوشش زمزمه میکنه. به نرمی کلماتش رو مثل شیره‌ی شیرین افرا توی رگ‌های هری به جای خون جایگزین میکنه.

_می‌دونم که واسه‌ی تو سخته. و هر تصمیمی که می‌گیری من دخالتی توش نمیکنم. اما فقط...اگه میخوای خودت رو پیدا کنی و از این پوسته‌ی کهنه آزاد شی فقط برگرد به همون‌جایی که خودت رو گم کردی. شاید این کمکت کنه لیتل وینک.

چشم‌هاش رو روی هم میذاره. چهاردیواری اتاقش و تک تک اعضای خانواده‌ش رو متصور میشه. عطر دارچین کلوچه‌های مادرش و سیگار برگ پدرش که لب پنجره خاموش شده. صدای موزیک ایندی‌راک که از اتاق توبی به گوش میرسه و اعتراض‌ پدرش به صدای آهنگی که اجازه نمی‌ده به خوندن روزنامه‌ش ادامه بده.

صدای بارونی که خاک‌های شیروونی رو میشوره و چهره‌ی تازه‌تری به نمای خونه می‌ده. واک‌منی که توی گوشش برنامه‌ی رادیوییِ اخبار یک‌شنبه رو اعلام می‌کنه و اطمینان میده هنوزم دنیا میچرخه و زندگی در جریانه.

هری این‌بار چشم‌هاش رو می‌بنده و برخلاف تموم این روزهایی که گذروند، فاصله‌ای رو تا "خونه" احساس نمی‌کنه.

پس بدون اینکه به گوش نسیم سرد تیمز برسه، چشم‌های قرمزش رو میبنده و روی پوست داغ لویی لب‌ میزنه:

+میخوام برگردم خونه.

...........

"Can I Help You Not To Hurt Anymore?"
_One Mor Light, Linkin Park
R.I.P Chester 🖤

The Man on The Moon [L.S]Where stories live. Discover now