وارد خونه شد و مطمئن بود هروئین الان خوابه، پس سمت قهوه ساز رفت و روشنش کرد
زمانی که سمت اتاقش می رفت از جلوی اتاق هروئین رد شد و وارد اتاق خودش شد
بعد از درآوردن لباساش و عوض کردنشون با شلوار راحتیش رفت تا کار هر شبشو انجام بده،
سیگار بکشه
قهوه بخوره
تا خود صبح فکر کنه و فکر کنه
و از سکوت لذت ببره!ماگ قهوشو جلوش گذاشت و سیگارشو روشن کرد
داشت توی فکرش غرق می شد که صدای پای کسی رو شنید
اخم کرد..
هروئین؟
به پله ها چشم دوخت و با چیزی که دید ابرو بالا انداخت،
هروئین با لباس مردونه ی بزرگی که تنش بود و تا بالای زانوهاش میومد،
گاهی اجازه می داد رونای گاز گرفتنیش توی دید باشن
و بعد از بستن چند تا از دکمه های پایین لباسش دوتای اول رو باز گذاشته بود و وسط سینه هاش رو نمایان می کرد!موهای موجدارش اطراف صورتش ریخته بودن و آرایش ساده ای داشت!
وارد آشپزخونه شد و جلوی یخچال ایستاد
نگاه خیره ی تهیونگ رو نادیده گرفت و دستشو بالا آورد تا چشمشو بمالونه و........
اوپس!
کمی از پنتی توریش دیده شد و باعث شد تهیونگ با فک افتاده اخم کنه!
-یادم نمیاد اجازه داده باشم توی خونه اینطوری بگردی!
شیشه آب رو بیرون آورد و بعد از گذاشتن لیوان روی میز بهش نگاهی کرد
-وقتی توی خونه زندانیم کردی باید فکر اینجاشم میکردی!
تهیونگ نیشخند زد و پوکی دیگه ای به سیگارش زد و هروئین لیوان آبشو سر کشید
-گستاخ!
هروئین لیوانشو توی سینک گذاشت و با ابرویی که بالا انداخته بود
نگاهش کرد
-چون حقیقت رو میگم گستاخم؟ یا شایدم تو میخوای گستاخ باشم!
وقتی کلمات از دهنش بیرون پریدن فهمید چی گفت!
تهیونگ با صورت بهت زده نگاهش می کرد و هروئین دستپاچه شیشه ی آب رو توی یخچال گذاشت
خواست از آشپزخونه بیرون بره که مچ دستش اسیر شد
برگشت و به تهیونگ که با اخم و غم توی نگاهش صورتشو اسکن می کرد نگاه کرد
تا اینکه تهیونگ سرشو جلو آورد و آروم صورتشو به موهاش نزدیک کرد.
اما بعد هروئین دستشو کشید و چند قدم عقب رفت...
چرخید و سمت پله ها فرار کرد!
تهیونگ اونجا خشک شده بود
یه چیزی درست نبود.
اون موهای ابریشمی, چشمای درشت و زیبا...
ESTÁS LEYENDO
°• I'm HeRoiNe •° || VKOOK
Misterio / Suspenso[𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙] من هروئینم، همسر جئون جونگکوک اون یه کارآگاهه ولی، اون کشته شد... به دست تو، کیم تهیونگ! ◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆ -ایده ات چیه باس؟ تهیونگ نفس عمیقی کشید -اگر جونگ کوک یه کارآگاه بوده و قرار بوده راجب من و آشپزخونه های من اطلاع...