هوسوک وارد ماشین شد و به جیمین نگاه کرد
-های!
به اون موچی که پر انرژی تر از هروقت دیگه ای بود ، نگاه کرد
-خوشتیپ شدی!
و این تعجبشو بیشتر از هروقت دیگه ای برانگیخته کرد!
-تو هم همینطور!
و جیمین ماشین رو راه انداخت
-ھی هوسوکی یه چی بگو!
هوسوک ابرو بالا انداخت و دستی به موهاش کشید
-چی بگم؟
-هر چیزی که نیاز داری بگی تا یه نفر بشنوه!
هوسوک به قیافه ی اون بلوند نگاه تا ببینه جدیه یا نه!
که با قیافه ی طبیعی جیمین که به جاده چشم دوخته بود مواجه شد،
گلوش رو صاف کرد-اوکی! خب، چطوره راجب امروزم برات بگم، و تو هم میتونی بعدش همین کارو بکنی!
جیمین مشتاقانه سر تکون داد
-اوکی!
•••••••
وقتی به خونهی تهیونگ رسیدن، هوسوک حس کرد جیمین قراره خفتی چیزی بکنتش!
-جیمین؟ اینجا کجاست!
-خونه ی من!هوسوک ابرو بالا انداخت و کنار ماشین موند...
به روی خودش نیاورد که دفعهی اولی نیست که میاد اینجا!جیمین چشماشو چرخوند و کنار دروازه ایستاد که هوسوک به تاریکی مطلق اون عمارت نگاه کرد.
پسری کت و شلوار پوشیده با عینک سبزی روی چشماش جلو اومد و زنجیر زنگ زده ی در رو از دورش باز کرد-خوش اومدید آقای پارک!
جیمین برای قیافه ی متعجب هوسوک ابرو بالا انداخت و وارد خونه شد و پشت سرش هم هوسوک ...
هوسوک توی تاریکی تمام جیمین رو دنبال میکرد، تا عقب نمونه
هوسوک توی تاریکی تمام جیمین رو دنبال می کرد تا عقب نمونه
-این چطور خونهایه!
-نکنه انتظار داشتی وسط شهر، بین مردم عادی، و توی یه خونه ضایع زندگی کنیم؟
خب این به نظر منطقی میومد!
جیمین جلوی در قدیمی خونه ایستاد و دوبار به در کوبید
و در توسط زن خدمتکاری باز شد
-هی تیفانی!
جیمین سلام کرد و وارد شد و پشت سرش هوسوک تمام محیط رو از نظر گذروند.
داخل هیچ شباهتی با بیرون نداشت
خونه کاملا بازسازی شده و مدرن بود و همه چیز خیلی زیبا و طبیعی بود!
به غیر از اون دو نفری که روی کاناپه نشسته بودن و انگاری داشتن با چشماشون هم رو سلاخی می کردن!
ESTÁS LEYENDO
°• I'm HeRoiNe •° || VKOOK
Misterio / Suspenso[𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙] من هروئینم، همسر جئون جونگکوک اون یه کارآگاهه ولی، اون کشته شد... به دست تو، کیم تهیونگ! ◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆ -ایده ات چیه باس؟ تهیونگ نفس عمیقی کشید -اگر جونگ کوک یه کارآگاه بوده و قرار بوده راجب من و آشپزخونه های من اطلاع...