نی رو داخل شیرموز فرو کرد و با برداشتنش از روی کانتر به اتاقشون رفت، بکهیون مشغول عوض کردن لباسش بود و حالا رنگ صورتش به حالت طبیعی برگشته بود.
شیرموز رو جلوی همسرش گرفت و لبخندی زد.
"اگه هر روز هم با این مدل مو ببینمت خسته نمیشم."نوشیدنیش رو از دست چانیول گرفت و درحالیکه چشمهاش رو برای همسرش میچرخوند، چند مک به نی زد.
"آمادهای؟ بریم؟"
پسر بزرگتر با تکون سر تایید کرد و همراه همسرش از خونه خارج شد.ورودشون به اداره زیاد رضایت بخش نبود، اخبار خیلی سریع همهجا پیچیده و نگاههای ناجوری روی اون دو کارآگاه جوان و خنیدهنام زوم بود.
توقع داشتن با ورود به بخش خودشون همه چیز درست بشه، اما انگار حتی توی بخش جرایم خشن سینچئوندونگ چیزی مطابق میل اون دونفر پیش نمیرفت. وقتی به محض ورودشون، بخش ساکت شد و جوهیون با نگاه خاموشی به سمتشون اومد، این حقیقت توی صورتشون کوبیده شد.
دختر لبهاش رو مرطوب کرد و پاکت نامههای اداری رو سمت دو پسر گرفت.
"ما تعلیق شدیم."
به آرومی گفت و این حرف باعث بالا پریدن همزمان ابروهایِ زوج مقابلش شد."ما؟ تو و چانیول هم؟ تعلیق من منطقی و حتمی بود؛ اما شما چرا؟"
بکهیونی که زودتر از شوک خارج شده بود، پرسید و با نگاه پرسشی جوهیون رو برانداز کرد."فقط من و چانیول نیستیم. ییفان هم تعلیق شده، دلیل حکم من و چانیول عدم تشخیص درست موقعیت و تصمیمگیری غلطه و ییفان..."
نگاه مرددی به بکهیون انداخت، سونبهاش در همون لحظه هم داشت از خشم منفجر میشد و جوهیون نمیدونست با گفتن حرف بعدیش قراره چه اتفاقی بیفته.
"ییفان بخاطر اینکه جلوی شما رو برای ورود غیرقانونی به داروخونه نگرفته و همراهیتون کرده، تعلیق شده. همینطور تمام مدارکی که از داروخونه جمعآوری شده... خب حتی مدارک... ابطال شدن.""چی داری میگی جوهیون؟"
چانیول درحالیکه دندونهاش رو بهم فشار میداد پرسید و نگاهی به بکهیونی که گوشهاش داشت همرنگ لبهاش میشد، انداخت.دختر در حالی که دکمههای کت لیش رو باز میکرد، سرش رو با تاسف تکون داد.
"دیروز بعدازظهر از دفتر دادستانی اومدن و به دلیل اینکه ما متهم رو کشتیم، مدارک رو ازمون گرفتن."نگاه بکهیون به سمت میز شین چرخید و با اونجا دیدنش، دوباره به سمت جوهیون برگشت.
"نمیخوای بهم بگی که اون احمق مبرا شده، بهم بگو کیم جوهیون!"جوهیون تنها سکوت کرد و این سکوت باعث افزایش خشم بکهیون شد چون نشان تایید بود.
"بکهیون آروم باش!"
جوهیون و چانیول همزمان به پسری که از نگاهش آتش میبارید تشر زدن و پسر بلند قامت سعی کرد همسرش رو مهار کنه؛ اما موفق نشد. پسر کوتاهقد به سمت میز رفت و با گذاشتن پاشنهی پاش رو صندلی به عقب هلش داد.
YOU ARE READING
ISOTROPY ₛ₂
Fanfictionლ~𝑰𝒔𝒐𝒕𝒓𝒐𝒑𝒚 𝑺2 ლ~𝑺𝒖𝒎𝒎𝒂𝒓𝒚: چانیول و بکهیون بعد از وقایع عجیبی که در روسیه از سر گذروندن، خودشون رو به جایگاهی رسوندن تا قدرت کشف دلایل پشت اتفاقات رو داشته باشند؛ اما آیا بعد از فهمیدن رازهای پشت این ماجرا، باز هم میتونن باهم ادامه ب...