نوازشهای آروم و دورانی شکلی که کمرش رو مورد محبت قرار میداد، آرامبخش بود، پلکهاش از هم فاصله گرفتن و سعی کرد محیط رو ارزیابی کنه، کف اتاقش توی اداره بود نگاهی به اطرافش انداخت و صورت بکهیون با لبخند مطمئنش مقابل چشمهاش نقش بستن.
روی پاهاش همسرش نشسته بود و شونهی مرد بزرگتر تکیهگاه سرش بود یکی از دستشهاش مشغول فشردن دستش بود و دست دیگهاش نوازشش میکرد."خوبی عشق من؟!"
کم و بیش بهخاطر میاورد چه اتفاقی افتاده، سینهاش میسوخت و مطمئن بود برای نفس کشیدن بهش چنگ زده، سرش درد میکرد ولی بد نبود.
"خوبم."
با به یادآوردن موقعیتش از روی پاهای بکهیون بلند شد، سرش داشت گیج میرفت و نزدیک بود زمین بخوره که دستهای همسرش مانع شد.
"باید آروم بلند بشی، سرپا نمون، روی صندلیت بشین."
خوشحال بود که کرکرههای اتاقش کشیده شدهان و کسی متوجه نشده چه چیزی رخ داده.
تمایل زیادی به صحبت کردن نداشت و دوست داشت فقط به بکهیون بچسبه و از گرمای تنش استفاده کنه.به سختی بعد از چانیول بلند شد، پاهاش خواب رفته بودن و مچ یکی از پاهاش درد شدیدی میکرد.
مقابل صندلیش قرار گرفت و جسمش رو به خودش چسبوند، کمی خم شد و سرش رو طولانی بوسید.وقتی جوهیون باهاش تماس گرفت جوری خودش رو به اداره رسوند که احتمالا چند قبض جریمه براشون میومد و در آخر توی محوطه با موتور زمین خورد و مچ پاش به فنا رفت، ولی مهم نبود، نمیدونست اگه دیرتر میرسید چه اتفاقی میفتاد.
"یخ بستی."
چانیول آروم گفت و سعی کرد دم عمیقی از عطر تنش بگیره.
"ولی بازم گرمی."لبهاش رو از سرش جدا کرد و سر همسرش رو بالا آورد.
"باید بریم خونه، باید استراحت کنی."گونهی بکهیون رو به آرومی نوازش کرد، صورت اون هم خیس بود و خراشهای ریزی روی گونهاش خودنمایی میکرد.
"جوهیون و ییفان نیستن، تو نیستی، نامجون معلقه، فقط من موندم. نمیتونم فعلا اداره رو ترک کنم. سرم درد میکنه هیون، همینجا پیشم بمون."
ملتمسانه نالید و دستش رو روی خراش گونهاش کشید.
"صورتت چیشده؟!"بوسهی آرومی روی لبهای خشکشدهی چانیول زد و دوباره سرش رو به بدن خودش چسبوند.
"هیچجا نمیرم. کجا برم وقتی تو اینجایی؟ کلاه موتور رو که در آوردم به گونهام کشیده شد، مهم نیست."لبش رو گزید و وزنش رو روی مچ سالم پاش انداخت، پنهانی نفسهای چانیول رو میشمرد تا مطمئن بشه دیگه در حالت حمله قرار نداره.
"دیگه هیچوقت ازم دور نشو."
نمیتونست اعتراض کنه و بگه کی ازت دور شدم، پس فقط به گفتن چشم بسنده کرد، موبایل چانیول رو از روی میز کش رفت و پیامکی به ییفان داد، حالا که جوهیون رفته بود، اون باید برمیگشت سرکار و بکهیون نمیتونست وقتی حال چانیول بده به حال خراب پارتنر اون فکر کنه.
طولی نکشید که پسر کوچکتر جواب پیامش رو داد و حالا فقط باید منتظر میموند اون برسه.
KAMU SEDANG MEMBACA
ISOTROPY ₛ₂
Fiksi Penggemarლ~𝑰𝒔𝒐𝒕𝒓𝒐𝒑𝒚 𝑺2 ლ~𝑺𝒖𝒎𝒎𝒂𝒓𝒚: چانیول و بکهیون بعد از وقایع عجیبی که در روسیه از سر گذروندن، خودشون رو به جایگاهی رسوندن تا قدرت کشف دلایل پشت اتفاقات رو داشته باشند؛ اما آیا بعد از فهمیدن رازهای پشت این ماجرا، باز هم میتونن باهم ادامه ب...