chapter 3

118 37 23
                                    

به ساعت نگاهی انداخت. نزدیک پنج صبح بود و دقیقا پنج ساعت از ورودش به برج می‌گذشت.

موبایل مظنون توی این برج خاموش شده بود، برای همین بکهیون و  نیروهای کمکیش، موظف به چک کردن دوربین‌‌ها و تفتیش خروجی‌ها بودن... همین‌طور مدام با چانیول و بقیه در ارتباط بود.

طبق دوربین‌هایی که ییفان چک کرده بود، یک مرد با ماسک و عینک آفتابی در شب! از کافی‌شاپی که در پشت‌بام هم صندلی داشت، خارج شده بود و صاحب کافه حسابی از هرج و مرج ایجاد شده گلایه می‌کرد. قسمت بد ماجرا این بود که اون مرد حدود دو دقیقه بعد از رسیدن‌شون به ساختمان از کافه خارج شده بود.
در نهایت تا ایستگاه اتوبوس پیاده رفته بود و در حوالی برج لوته پیاده شده بود. اگه کمی زودتر می‌رسیدن از دستش نمی‌دادن.
شقیقه‌هاش رو فشار داد و سعی کرد دردش رو نادیده بگیره.

چانیول تا چند دقیقه دیگه‌ی می‌اومد. همسرش تا قبل این مشغول گشتن شهربازی دنیا‌ی لوته در همون نزدیکی بود.
به حجم جمعیتی که هنوز درون برج قرار داشتن نگاه کرد و نفس کلافه‌ای کشید، زنده بودن شب‌های سئول مثل همیشه یک مزاحم تعقیب و گریزشون بود.

قهوه‌ای که یکی از نگهبان‌ها براش آورده بود رو یک نفس سر کشید و به صفحه‌ی مانیتوری که مهم‌ترین فیلم‌ها، یعنی فیلم خروجی‌ها رو، نشون می‌داد خیره موند.

"کارآگاه بیون."
سرش رو به سمت صدا برگردوند‌.

"چیزی شده؟"

افسری که صداش کرده بود، شونه‌ای بالا انداخت.
"نمی‌دونم مهمه یا نه؛ اما یه مرد وارد این سرویس بهداشتی شد و الان حدود نیم ساعتی می‌شه که خارج نشده."

صندلیش رو به اون سمت هل داد و فیلم رو با دور سریع نگاه کرد، قامتش به متهم می‌خورد. یه کوله‌‌ی مشکی روی دوشش بود و با عجله حرکت می‌کرد.
"چرا همون موقع بهم نگقتی؟"

افسر جوان نفس عمیقی کشید و صادقانه دلیلش رو بیان کرد.
"آخه چهره‌اش فرق داشت."

سر تکون داد و با دقت بیشتری به فیلم خیره موند.
"مهم نیست، دو نفر رو ببر و چک کن ببین چرا بیرون نمیاد."

با رفتن اون‌ها چندین بار فیلم رو عقب جلو کرد، سه مرد و هفت تا زن وارد سرویس‌ها شدن، با تعجب به اسکرین خیره موند و دوباره شمرد. چرا هشت تا زن و دو مرد خارج شده بودن؟

با هیجان و مجددا فیلم رو نگاه کرد و سعی کرد لباس هفت زنی که وارد سرویس می‌شدن رو به‌خاطر بسپاره تا متوجه بشه نفر هشتم و تغییر جنسیت داده، دقیقا کدومشونه.

در نهایت با پیدا کردن سوژه‌اش با چشم‌های گرد شده از پشت صندلی بلند شد. زنی که وارد سرویس نشده بود، هفت دقیقه قبل ازش خارج شد.

خونه‌ی قاتل رو به یاد آورد، لباس‌های زنانه‌ای روی زمین و وسایلی که بی‌شباهت به مواد گریم نبودن‌ روی کانتر و میز عسلی جلوی تلویزیون پخش شده بودن.

ISOTROPY ₛ₂Donde viven las historias. Descúbrelo ahora