سلام
این داستان قرار بود یه وانشات کیوت و گوگولی باشه و... همین!
اما به عنوان کسی که رسما خواننده نداره اینقدر کامنت افتر استوری بزار، ادامش بده ، پارت بعد بزار، گرفتم که تصمیم گرفتم امتحانی یه افتره موشولو براشون بنویسم...
همین دیگه...
اوه و یه موضوع دیگه من اسمات نمینویسم. بنویسمم برای این داستان با این حجم گوگولیت نمینویسم.امیدوارم دوست داشته باشین و اینکه متن ادیت نشدس. جاییش مشکل داشت بهم بگید.
🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁🧁
تهیونگ با دهن نیمه بازه موشولوش جلوی اون جعبه ی رنگی رنگی نشسته بود.
حتی سر و صدای تق تق نجاری نامجون ام تاثیری روی تمرکز و علاقش به اون مطالب نداشت.
بلههههه روباه موشولو برای اولین بار تلوزیون دیده بود!
حالا اینکه چی میدید؟ بعدا مشخص میشه...
نامجون با دقت داشت تخته های ۲۰ سانتی رو برش میداد و روی هم سوار میکرد. اون قرار نبود زیر قولش با اون باغبون کوچولو بزنه. قرار بود خونه ی جدیدی به اون پنج تا بده... ام... البته چهارتا چون جیمین هنوز گربه ی سفیدو از بقیه سوا میکرد تا خودش مواظبش باشه!
هوسوک، جگوار بی اعصاب ام داشت کناره نامجون به شبیه سازی اندازه ها و کشیدن نقشه ی مناسب خونه هاشون کمک میکرد. اون لعنتی یه جعبه ابزاره همه کاره بود!
تو قسمت دیگه ی خونه سوکجین با حوصله اندازه ی نانومتری کوک، جیمین و یونگیو میگرفت تا براشون لباس بدوزه. لباسای خیلی خیلی موشولو!
جیمین ام با پشتکار، بعد از گرفتن اندازه هاش گوشیه نامجونو برداشته بود و دنبال مدل لباس میگشت. اون گلدونبونه سابق به طرز عجیبی با تکنولوژی و کار با لوازم زندگی آدم گولاخا مشکلی نداشت.
یونگی ام داشت سعی میکرد جینو قانع کنه که یه اسکچر گربه ی موشولو براش بسازن چون همیشه نمیتونه ناخونای موشولوشو با بونسای نامجون تیز کنه که....
تهیونگ با قیافه ی متفکری سمت جین اومد: جینی هیونگی؟
جین با تعجب به پسره بی علاقه به هرکس جز خرگوشش نگاه کرد: چیزی شده تهیونگا؟
تهیونگ در حالی که عمیقا تو فکر بود یهو پرسید: کاندوم چیه؟
و پشمای جین ریخت!
با تک سرفه ای دهنشو چند بار باز و بسته کرد: خب... اون... یچیزیه که.... اممم.....جیمین با بیخیالی در حالی که هنوز گوشی تو بغلش بود جواب داد: ته ته دیدی وقتی تو راتی *تایم جفت گیری حیوانات غالب* میخوای با جونگکوک چیکار کنی؟
روباهه معصوم با گونه های قرمز سرشو بالا پایین کرد.
جیمین ادامه داد: کاندوم تو اون موقعیت اسفاده میشه تا بهداشت بیشتری رعایت بشه و ایجاد بیماری توی تو و کوک ، مخصوصا کوک کمتر بشه.
YOU ARE READING
Chibiland🐇
Fantasy[one shot] !وانشاتی که سه شاتی شد! نامجون سه سالی هست که دوسپسر عزیزشو بر اثر سرطان از دست داده و بعد از طی کردن مراحل و درمان های سخت افسردگیش داره با مرگش کنار میاد. تفریح سالمش چیه؟ پرورش گل و گیاهایی که مثل بچشن و هر لحظه ممکنه توسط دست و پاچلف...