هوسوک، جگواره سیاه، با چشمایی که رنگ طلاییش برق میزد، روی جیمین خیمه زده بود و دندوناشو نشون میداد. اون وارد رات شده بود!!!گلدونبون سابق با رنگ پریده به صورت جذاب هیبرید وحشی خیره بود که نامجون با احتیاط، با انگشت شست و اشاره هوسوکو از یقه اش گرفت و کنار کشید.
جیمین با نفس های بریده بریده نیم خیز شد.
جین نگاه نگرانشو از تخس ترین آدم کوچولوی جمع، جدا نمیکرد. حالش خوب بود؟بالاخره جین دهن وا کرد: حالت خوبه جیمینا؟ این اتفاق عادیه؟
در همین حین، نامجون هوسوکو زیر یه آبکش برعکس زندانی کرد تا به جیمین رسیدگی کنن.
جیمین اما هنوز حال درستی نداشت: هیونگ... یه اتفاقی برای هوسوک افتاده. اون خیلی وقته رات نشده بود!
نامجون کنار جین قرار گرفت: چطور؟ مگه این تو شماها... عادی نیست؟
یونگی برای اولین بار تو اون روز دهن وا کرد: نه! من تا الان نه هیت شدم نه رات! چون هنوز کسیو پیدا نکردم که باهاش باشم. یه جورایی تا ما کسیو برای خودمون نداشته باشیم بدنمون فرمان به جفتگیری نمیده!
جیمین ما همون حاله بد غر زد: چین هینیز کیسیو پیدی نیکیردیم کی بیهیش بیشیم. درد! من هویجم؟
گربه ی سفید برای چند لحظه ساکت شد و بعد، برای اولین بار به صورت جدی جواب جیمینو داد: ولی الان احتمالا هوسوک تورو جفت خودش میدونه که اینجوری شده. حتی اگر قرار بود یه روزی به حرفات فکر کنم(تِق تِق) با این شرایطی که برای (تِق تِق) بهترین دوستم پیش اومده (تِق تِق) ، من خودمو به اون ترجیه نمیدم. پس (تِق تِق).....
یونگی با اعصاب خورد سمت نامجون و جین برگشت و به نامجون توپید: میشه یدقه تخمه نشکنی؟ من دارم درباره ی یه تریسامه احتمالی عن پر میکنم اینجا!!!
جین با نوک انگشت ، نم اشکشو گرفت: آخه... آخه.... این یه درامه میلی متریه صافتهههه . من باهاتون نمیتونممممممم.
و با فرو کردن دماغش تو یقه ی نامجون فین کرد.
نامجون با چشای قلبی قربون صدقه ی دل رئوف جین رفت. بعد رو به گربه جواب داد: نمیدونی صحنه چه هیجانی داشت...
با دیدن نگاهه عاقل اندر سفیه یونگی و جیمینِ مشتاق و البته جگوار که حتی اونم زیر آبکش بی حرکت شده بود، حرفشو خورد زیر لب چیزی شبیه معذرت خواهی قرقره کرد.
شوگا با جدیت ادامه داد: من اگه بدونم دوستم، عاشقته هیچوقت خودمو تو اولیت نمیزارم. پس لطفا تا روشن شدن تکلیف این ماجرا از ماجراهای لزجت با من بکش بیرون.
جیمین که برای اولین بار این روی یونگی رو دیده بود با صورت ترسیده و تقریبا شرمنده ای سر تکون داد.
YOU ARE READING
Chibiland🐇
Fantasy[one shot] !وانشاتی که سه شاتی شد! نامجون سه سالی هست که دوسپسر عزیزشو بر اثر سرطان از دست داده و بعد از طی کردن مراحل و درمان های سخت افسردگیش داره با مرگش کنار میاد. تفریح سالمش چیه؟ پرورش گل و گیاهایی که مثل بچشن و هر لحظه ممکنه توسط دست و پاچلف...