مهمونی
jungkook pov:
همه درو هم جمع شدن... البته بهتره بگم دور تهکوک
همونطور که به افراد هجوم برده سمت تهکوک نگاه میکردم چشمم به قیافه وحشت زده تهکوک افتاد-: تهکوک عزیزم بگو عمه
تهکوک با عجز و نا توانی به غمه نگاه کرد
+: میشه منو ول کنین؟!عمه که انگار ول کنش به تهیونگ اتصالی کرده بود مخالفت کرد
-:تا نگی عمه ولت نمیکنمتهکوک نگاه مظلومی به تهیونگ انداخت و در حالی که توی چشماش التماس موج مکزیکی میزد داد زد
+: پاپا کمک!
عمه بد تر تهکوک رو گرفت
+: هاها چه پدرسگی شدی که میخوای از دست من در بری؟ پاپات فقط به حرف من گوش میدهتهیونگ که زد عمه رو پودر کرد
+: عمه جان میشه تهکوک رو بدی به من-: نه!
اونجی که مشخص بود از تهکوک خوشش اومده بود سعی کرد کمی لطف در حق تهکوک انجام بده
پس انجام داد
+ : عمه بچه بیچاره وحشت زده کردی
عمه نگاهی به اونجی کرد و ایشی گفت
-: تو چی میگی دختره لات
برای شادی روح عمه تهیونگ اجماعاً شایدم جمعاً صلوات
عمه قول میدم برای مراسم خاک سپاریت حلوا پخش نکنم چون اونجی خودش انجام میده-: ببین عمه بزرگتری احترامت واجب ولی من کسی بهم توهین کنه رو چشماشو از کاسه در میارم
سریم نوبت فن گرلیاش رسید
+:قربون اون ابهتت برم منعمه ایشی گفت و تهکوک رو ازاد کرد و تهکوک بجای اینکه بیاد بغل ماها سمت اونجی پرواز کرد و تشکری کرد
-: اونجی نونا مرسی
اونجی تهکوک رو بغل گرفت اما گفت
-: خیلی خب لوس نشو من از ادمای لوس بدم میادخب مشخص بود تهکوک خیلی از اونجی خوشش اومده چون می خواست مثل اون بشه و این مساوی بود با دهن سرویسی ما
+: نونا اینارو بیخیال من یه چیزی فهمیدم
اونجی با کنجکاوی پرسید
-: چی؟!یا پشمای شهرام شب پره!
این بار دیگه وه اشوبی قراره به پا شه؟
YOU ARE READING
My Classmate
Fanfiction+ببین میدونم اولین بارته ولی فقط به من اعتماد کن -نه نمیخوام سرم به باد بره +من مواظبتم هروقت چیزی شد به منم بگو Genre: Comedy, Fakechat, SchoolLife, Drama