P a R t 33 🤎✨

345 55 11
                                    

مهمونی

jungkook pov:

همه درو هم جمع شدن... البته بهتره بگم دور تهکوک
همونطور که به افراد هجوم برده سمت تهکوک نگاه میکردم چشمم به قیافه وحشت زده تهکوک افتاد

-: تهکوک عزیزم بگو عمه

تهکوک با عجز و نا توانی به غمه نگاه کرد
+: میشه منو ول کنین؟!

عمه که انگار ول کنش به تهیونگ اتصالی کرده بود مخالفت کرد
-:تا نگی عمه ولت نمیکنم

تهکوک نگاه مظلومی به تهیونگ انداخت و در حالی که توی چشماش التماس موج مکزیکی میزد داد زد
+

:  پاپا کمک!


عمه بد تر تهکوک رو گرفت
+: هاها چه پدرسگی شدی که میخوای از دست من در بری؟ پاپات فقط به حرف من گوش میده

تهیونگ که زد عمه رو پودر کرد
+: عمه جان میشه تهکوک رو بدی به من

-: نه!

اونجی که مشخص بود از تهکوک خوشش اومده بود سعی کرد کمی لطف در حق تهکوک انجام بده
پ

س انجام داد

+ : عمه بچه بیچاره وحشت زده کردی

عمه نگاهی به اونجی کرد و ایشی گفت

-: تو چی میگی دختره لات

برای شادی روح عمه تهیونگ اجماعاً شایدم جمعاً صلوات
عمه قول میدم برای مراسم خاک سپاریت حلوا پخش نکنم چون اونجی خودش انجام میده

-: ببین عمه بزرگتری احترامت واجب ولی من کسی بهم توهین کنه رو چشماشو از کاسه در میارم

سریم نوبت فن گرلیاش رسید
+:قربون اون ابهتت برم من

عمه ایشی گفت و تهکوک رو ازاد کرد و تهکوک بجای اینکه بیاد بغل ماها سمت اونجی پرواز کرد و تشکری کرد

-: اونجی نونا مرسی

اونجی تهکوک رو بغل گرفت اما گفت
-: خیلی خب لوس نشو من از ادمای لوس بدم میاد

خب مشخص بود تهکوک خیلی از اونجی خوشش اومده چون می خواست مثل اون بشه و این مساوی بود با دهن سرویسی ما

+: نونا اینارو بیخیال من یه چیزی فهمیدم

اونجی با کنجکاوی پرسید
-: چی؟!

یا پشمای شهرام شب پره!
ا

ین بار دیگه وه اشوبی قراره به پا شه؟

My ClassmateWhere stories live. Discover now