12

2.1K 298 52
                                    

این یه اشتباه بود اشتباه محض. جونگ کوک میدونست که نباید اینکارو بکنه اما اون شخص هر کسی نبود
محض رضای خدا اون تهیونگ بود کسی که حتی تکرار کردن اسمش دلشو به تپش می انداخت.
شاید بنظر عشق مجازی مسخره بیاد ، ولی اصلا اینطوری نیست
در واقع عشق اصلا وجود خارجی نداره
همش وابستگیه و هورمون.
وابستگی هم همون اعتیاده.
اعتیاد هم از همونجایی شروع میشه که به بودن یک شخص عادت میکنی روزای اول فقط چند دقیقه بهش فکر می‌کنی و بقیه روزتو به انجام کارات میگذرونی
ولی روزای بعدی فقط بهش فکر می‌کنی و چند دقیقه رو به انجام کارات میگذرونی
جونگ کوک یه نوجوون بود یه پسر ساکت که تو مدرسه دوستای زیادی نداشت ، اون تازه فهمیده بود به پسرا علاقه داره ، اون نیاز داشت یکی ازش محافظت کنه دوست داشت ازش مراقبت بشه دوست داشت برای خودش سیف پلیس داشته باشه همون چیزی که اکثر نوجوونا بهش نیاز دارن : یه مکان امن برای فرار کردن از همه مشکلاتشون
پس نخواسته وابسته دوست مجازیش شد
شخصیتی که پیش اون ساخته بود با چیزی که واقعا بود زمین تا آسمان تفاوت داشت به خصوص اینکه تهیونگ مطمئنا از هر دو شخصیت بدش میومد
برای همینم کوک هیچ وقت فکرشم نمی‌کرد توجهی از سمتش ببینه
البته تا دیروز....
هنوزم به اینکه خیلی یهویی نظر تهیونگ درموردش عوض شده بود اعتماد نداشت ولی خب شاید اگه میتونست چیزی که تهیونگ ازش میخواد رو بهش بده
اوضاع فرق میکرد..البته شاید.

زنگ در واحد رو زد و منتظر ایستاد . قلبش هر لحظه تند تر میکوبید نه بخاطر هیجان بلکه بخاطر ترس و استرس

با باز شدن در چشمای بزرگش گشاد تر شدن و تعظیم چهل و پنج درجه ای کرد

- س..سلام هیونگ

..............

یه تیکه از شکلات روی میز رو برداشت  و تو دهنش گذاشت . هنوزم به جونگ کوک مضطرب خیره شده بود
ده دقیقه از وقتی که اون وارد خونش شده بود می‌گذشت .
با یادآوری دوباره دست پا چلفتی کوک لبخند محوی زد

حوصلش حسابی سر رفته بود اما هنوزم میخواست همون کار رو انجام بده

- چرا آبتو نمیخوری؟

جونگ کوک لیوان آبشو که خودش از صاحب خونه درخواست کرده بود نگاه کرد و سرشو تکون داد

- روزه سکوت گرفتی؟

بعد اینکه یه تیکه شکلات دیگه دهنش گذاشت گفت

- شکلات میخوری؟ احساس میکنم قندت افتاده

پسر دوباره سرش رو به معنی نه تکون داد. هر کاری میکرد نمیتونست شجاعتش رو جمع کنه تا حرفی بزنه راستش اصلا انتظارش رو نداشت که تهیونگ از نزدیک این همه جذاب باشه
و صداش...
اون فکرشم نمی‌کرد اینقدر بتونه هات باشه

- شکلات خوبیه دوستم از آلمان آورده اینو نمیگم پز بدم میگم یعنی بخو...

حرفش نمیه کاره با صدایی که وسط بحث پرید قطع شد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 25, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Snapchat | VkookWhere stories live. Discover now