little baby boy part 5

1.2K 59 100
                                    

هق.... زندگی خیلی نامرده داشتم خوابه اسماته یونمین میدیدم مامانم اومد بیدارم کرد.. پاشو ساعت دوازدهههه.... خو به چپم که ساعت دوازده این چند روز همش ساعت هفت صبح بیدار شدم بزا یه جمعه رو بکپم
.
..
...
....
.....
......
.....
....
...
..
.
خب چس ناله بسه
................................
هوسوک :
بیبی دال با سکس مشکلی نداری
جیمین
عا....... نه
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
شروع از بین بردن ارمان های امام

هوسوک جیمین رو مثل یه چیز شکستی روی تخت انداختو روش خیمه زد و لبای صورتی رنگش رو وارد دهنش کرد و تند تند مک میزد
یونگی نزدیکشون شد کنارشون نشست دستشو رو سمت لباس جیمین برد و دکمه هاشو باز کرد و دستش رو روی بدنه سفیدش کشید
هوسوک برای نفس گرفتن از جیمین جدا شد و از روش بلند شد و مشغول در اوردن لباس خودش شد
یونگی وقتی دید جیمین نفسی تازه کرده سریع صورت جیمین رو گرفت و خودش لباشو رو لب هاش گذاشت و وحشیانه میخورد شون ( من بچه ی پاکییم.. ناموسا من دارم اینا رو مینوسم ؟؟!؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!!!!!؟!؟!؟😐 )
نیپیل هاس قهوه ایشو بین انگشتاش گرفت و فشارش داد که ناله ی ریز جیمین رو تو دهنش احساس کرد
هوسوک وقتی لباسای خودشو دراورد سمت بیبی هاش رفت دستشو سمت شلوار جیمین برد و دکمه هاشو باز کرد و درش اورد و دستشو سمت دیکش برد و آروم توی دستاش حرکت داد
یونگی جیمین رو ول کرد و مشغول در اوردن لباساش شد
( خاکبرسره اسکلم 😀....  هفتصد و خورده ای کلمه تایپ کردم یادم رفت سیو کنم و مث اسکلا از واتپد اومدم بیرون )
هوسوک جیمین رو وسط تخت کشید و بهش گفت :
داگی شو بیبی دال
جیمین داگی شد و منتظر حرکت بعدی ددی هاش شد
هوسوک خم شد و سوراخش رو لیسی زد که ناله ی اروم جیمین رو شنید.. پوزخندی زد و شروع به مکیدن سوراخ صورتی جیمین کرد
یونگی رو به روی جیمین رفت و دیکش رو روبه روی دهنش گرفت
یونگی :
منتظرم سکسی بوی
جیمین دهنش رو باز کرد و دیک تقریبا بزرگش رو وارد دهنش کرد
همونطور که سرشو عقب جلو میکرد زبونش رو دور دیکش میچرخوند و سعی میکرد بهترین باشه
یونگی ناله ای از رو لذت کرد و انگشتای کشیده اش رو لای موهای جیمین برد و اونا رو تو مشتش گرفت ولی حواسش بود سر بیبیش درد نگیره
یونگی :
اههه... بیبی
طولی نکشید که توی دهنش جیمین خالی شد
دیکش رو بیرون کشید و جیمین اون مایع رو قورت داد و از بد مزگیش اخم کیوتی کرد
یونگی خندید و موهای جیمین رو نوازش کرد
هوسوک بلند شد و سمت کشوی زیر تخت رفت و لوب رو بیرون اورد و دوباره پشت جیمین رفت لوب رو روی سوراخش ماساژ داد و که باعث ناله ی جیمین از روی لذت شد
جیمین باسنشو عقب داد که اسپنک محکمی خورد
یونگی پاشد و جیمین رو تاغ باز( تاق باز ؟ طاغ باز؟ طاق باز؟ ) خوابوند و روش خیمه زد و دیکش رو روی وردیش مالید
هوسوک باسن یونگی رو که روی جیمین خیمه زد بود رو یکم بالا اورد که دسترسی کامل رو داشته باشه یکمی رو لوب روی سوراخش ریخت و ماساژش داد و یهو دیکش رو وارد یونگی کرد که باعث شد یونگی هم دیکش رو محکم وارد جیمین کنه و جیمین از روی درد جیغ بلندی بکشه
یونگی سریع دیکش رو از جیمین خارج کرد و به هوسوک تکیه داد و سرشو برگردوند و بهش با چشم فهموند اروم پیش بره
یونگی :
ببخشید بیبی بوی..خوبی ؟
جیمین با سر تایید کرد یونگی دوباره اروم دیکش رو وارد جیمین کرد و پایین تنشو عقب جلو کرد که بتونه پروستات سکسی بویش رو پیدا کنه و موفق هم شد
هوسوک وقتی دید اوضاع اوکیه به پروستات یونگی ضربه زد ( مثلا جاشو حفظه ) و وقتی مطمعن شد درست ضربه شد دیوانه وار به اون قسمت ضربه زد و باعث میشد پایین تنه ی یونگی هم همون ضربات دیوانه وار رو به پروستات جیمین بزنه
صدای ناله هاشون اتاق رو پر کرده بود و سه تاشون نزدیک کام شدنشون باد هوسوک سعی کرد ضربات تند تری بزنه که زودتر ارضا بشن
بعد از مدت طولانی ضربه زدن سه تاشون با هم کام شدن و تختو رنگی کردن یونگی از خستگی روی جیمین افتاد هوسوک هم کنار جیمین افتاد
یونگی از روی جیمین پاشد و کنارش داز کشید و پتو رو، روی خودش کشید
هوسوک و جیمین خنده ای کردن و پتو رو از یونگی گرفتن و روی ستاشون کشیدن و طولی نکشید که در حالی که توی هم گره خورده بودن به خواب رفتن

little baby boyOù les histoires vivent. Découvrez maintenant