هق.... زندگی خیلی نامرده داشتم خوابه اسماته یونمین میدیدم مامانم اومد بیدارم کرد.. پاشو ساعت دوازدهههه.... خو به چپم Ú©Ù‡ ساعت دوازده این چند روز همش ساعت Ù‡Ùت ØµØ¨Ø Ø¨ÛŒØ¯Ø§Ø± شدم بزا یه جمعه رو بکپم
.
..
...
....
.....
......
.....
....
...
..
.
خب چس ناله بسه
................................
هوسوک :
بیبی دال با سکس مشکلی نداری
جیمین
عا....... نه
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
شروع از بین بردن ارمان های امامهوسوک جیمین رو مثل یه چیز شکستی روی تخت انداختو روش خیمه زد و لبای صورتی رنگش رو وارد دهنش کرد و تند تند مک میزد
یونگی نزدیکشون شد کنارشون نشست دستشو رو سمت لباس جیمین برد Ùˆ دکمه هاشو باز کرد Ùˆ دستش رو روی بدنه سÙیدش کشید
هوسوک برای Ù†Ùس گرÙتن از جیمین جدا شد Ùˆ از روش بلند شد Ùˆ مشغول در اوردن لباس خودش شد
یونگی وقتی دید جیمین Ù†Ùسی تازه کرده سریع صورت جیمین رو گرÙت Ùˆ خودش لباشو رو لب هاش گذاشت Ùˆ ÙˆØشیانه میخورد شون ( من بچه ÛŒ پاکییم.. ناموسا من دارم اینا رو مینوسم ؟؟!؟؟؟؟؟؟؟؟!ØŸ!!!!!ØŸ!ØŸ!؟😠)
نیپیل هاس قهوه ایشو بین انگشتاش گرÙت Ùˆ Ùشارش داد Ú©Ù‡ ناله ÛŒ ریز جیمین رو تو دهنش اØساس کرد
هوسوک وقتی لباسای خودشو دراورد سمت بیبی هاش رÙت دستشو سمت شلوار جیمین برد Ùˆ دکمه هاشو باز کرد Ùˆ درش اورد Ùˆ دستشو سمت دیکش برد Ùˆ آروم توی دستاش Øرکت داد
یونگی جیمین رو ول کرد و مشغول در اوردن لباساش شد
( خاکبرسره اسکلم 😀.... هÙتصد Ùˆ خورده ای کلمه تایپ کردم یادم رÙت سیو کنم Ùˆ مث اسکلا از واتپد اومدم بیرون )
هوسوک جیمین رو وسط تخت کشید Ùˆ بهش Ú¯Ùت :
داگی شو بیبی دال
جیمین داگی شد Ùˆ منتظر Øرکت بعدی ددی هاش شد
هوسوک خم شد و سوراخش رو لیسی زد که ناله ی اروم جیمین رو شنید.. پوزخندی زد و شروع به مکیدن سوراخ صورتی جیمین کرد
یونگی رو به روی جیمین رÙت Ùˆ دیکش رو روبه روی دهنش گرÙت
یونگی :
منتظرم سکسی بوی
جیمین دهنش رو باز کرد و دیک تقریبا بزرگش رو وارد دهنش کرد
همونطور که سرشو عقب جلو میکرد زبونش رو دور دیکش میچرخوند و سعی میکرد بهترین باشه
یونگی ناله ای از رو لذت کرد Ùˆ انگشتای کشیده اش رو لای موهای جیمین برد Ùˆ اونا رو تو مشتش گرÙت ولی Øواسش بود سر بیبیش درد نگیره
یونگی :
اههه... بیبی
طولی نکشید که توی دهنش جیمین خالی شد
دیکش رو بیرون کشید و جیمین اون مایع رو قورت داد و از بد مزگیش اخم کیوتی کرد
یونگی خندید و موهای جیمین رو نوازش کرد
هوسوک بلند شد Ùˆ سمت کشوی زیر تخت رÙت Ùˆ لوب رو بیرون اورد Ùˆ دوباره پشت جیمین رÙت لوب رو روی سوراخش ماساژ داد Ùˆ Ú©Ù‡ باعث ناله ÛŒ جیمین از روی لذت شد
جیمین باسنشو عقب داد Ú©Ù‡ اسپنک Ù…ØÚ©Ù…ÛŒ خورد
یونگی پاشد و جیمین رو تاغ باز( تاق باز ؟ طاغ باز؟ طاق باز؟ ) خوابوند و روش خیمه زد و دیکش رو روی وردیش مالید
هوسوک باسن یونگی رو Ú©Ù‡ روی جیمین خیمه زد بود رو یکم بالا اورد Ú©Ù‡ دسترسی کامل رو داشته باشه یکمی رو لوب روی سوراخش ریخت Ùˆ ماساژش داد Ùˆ یهو دیکش رو وارد یونگی کرد Ú©Ù‡ باعث شد یونگی هم دیکش رو Ù…ØÚ©Ù… وارد جیمین کنه Ùˆ جیمین از روی درد جیغ بلندی بکشه
یونگی سریع دیکش رو از جیمین خارج کرد Ùˆ به هوسوک تکیه داد Ùˆ سرشو برگردوند Ùˆ بهش با چشم Ùهموند اروم پیش بره
یونگی :
ببخشید بیبی بوی..خوبی ؟
جیمین با سر تایید کرد یونگی دوباره اروم دیکش رو وارد جیمین کرد Ùˆ پایین تنشو عقب جلو کرد Ú©Ù‡ بتونه پروستات سکسی بویش رو پیدا کنه Ùˆ موÙÙ‚ هم شد
هوسوک وقتی دید اوضاع اوکیه به پروستات یونگی ضربه زد ( مثلا جاشو ØÙظه ) Ùˆ وقتی مطمعن شد درست ضربه شد دیوانه وار به اون قسمت ضربه زد Ùˆ باعث میشد پایین تنه ÛŒ یونگی هم همون ضربات دیوانه وار رو به پروستات جیمین بزنه
صدای ناله هاشون اتاق رو پر کرده بود و سه تاشون نزدیک کام شدنشون باد هوسوک سعی کرد ضربات تند تری بزنه که زودتر ارضا بشن
بعد از مدت طولانی ضربه زدن سه تاشون با هم کام شدن Ùˆ تختو رنگی کردن یونگی از خستگی روی جیمین اÙتاد هوسوک هم کنار جیمین اÙتاد
یونگی از روی جیمین پاشد و کنارش داز کشید و پتو رو، روی خودش کشید
هوسوک Ùˆ جیمین خنده ای کردن Ùˆ پتو رو از یونگی گرÙتن Ùˆ روی ستاشون کشیدن Ùˆ طولی نکشید Ú©Ù‡ در Øالی Ú©Ù‡ توی هم گره خورده بودن به خواب رÙتن
![](https://img.wattpad.com/cover/302976763-288-k864074.jpg)
VOUS LISEZ
little baby boy
Fanfictionجیمین یه بیبی پاک معصوم و مهربونه که سعی داره از دست پدرش فرار کنه و زندگی خوبی داشته باشه ولی چی میشه اگه یه شب جیمین در حالی که از پدرش فرار میکنه به امارات جانگ برسه و از دو مردی که اونجا میبینه کمک بخواد کاپل : سپمین کاپل بسی فرعی : سوکیونگ ،...