.
..
...
....
.....
....
...
..
.
با چیزی که دیدم دهنم باز موند
اون پسر احتمالا اشپز بود یه میز پر از غذاهای رنگارنگ چیده بود
جیمین :
عام... صبح بخیر
خودمو جدی نشون دادم و گفتم :
لازم نبود این همه غذا درست کین
جیمین :
نه... خب راستش لازم بود برای تشکر ازتون
یونگی :
کاری نکردیم
چند دقیقه بعد جیهوپ با موهای سشوار کشیده اش و تخمای روی صورتش اومد تو آشپز خونه
هوسوک :
صبح بخیر
یونگی :
صبح بخیر
جیمین :
عام... صبح بخیر
سعی کردم با چشم و ابرو به هوسوک اشاره کنم اخم نکنه
اخماشو باز کرد و رو به من گفت :
کی این همه غذا درست کرده
یونگی :
جیمین
رو به جیمین لبخند سانشاینی زد و گفت :
لازم نبود
جیمین متقابلا لبخند زد و گفت :
برای تشکر لازم بود
Writer
در حاله کوفت.... یعنی خوردن صبحانه بودن که یونگی گفت :
جیمین چرا تو فکری
جیمین :
عا... راستش تو فکر این بودم کجا برم پدرم منو پیدا نکنه
هوسوک :
میتونی اینجا بمونی
جیمین :
نه باعث زحمت نمیشم
هوسوک :
زحمتی نیست... درضمن میتونیم یه شرط بزاریم که تو هم احساس نکنی باعث زحمتی ( میدونم ربطی نداره 😐 ولی جیمین خیلی پاکه بچه بلد نیست پا بده برای همین باید هوسوکا یه شرط بزاره... راستی تصور هوسوک که مثلا ترسناک باهش خیلی سمه 😂 )
جیمین :
اممم... خب باشه
هوسوک :
بیبی منو یونگی شی
جیمین :
بله حتما .....عه....وایسا چیییی
هوسوک :
خب قبول کردی
جیمین :
نه وایسا
یونگی :
بیبی برای یه مدت از نخواستی میتونی بری
هوسوک : * لبخند سانشاینی
اره اگه دیدی داری اذیت میشی یا نمیخوای میتونی بری
( سخن نویسنده : حیح )
جیمین :
باشه
هوسوک :
انتخاب خوبی کردی بیب
(سخن نویسنده : حیح تر )
.
..
...
....
.....
....
...
..
.
ببخشید این پارت کوتاهه چون پارت بعدی قراره طولانی باشه و کلا وقتی شروع میشه به کلا به اخره این پارت ربطی نداره
راستی به نظرتون اسمات از همه ی کاپل ها بنویسم یا فقط سپمین؟ 😈
ممنون میشم ووت و کامت بزارین 🥺
KAMU SEDANG MEMBACA
little baby boy
Fiksi Penggemarجیمین یه بیبی پاک معصوم و مهربونه که سعی داره از دست پدرش فرار کنه و زندگی خوبی داشته باشه ولی چی میشه اگه یه شب جیمین در حالی که از پدرش فرار میکنه به امارات جانگ برسه و از دو مردی که اونجا میبینه کمک بخواد کاپل : سپمین کاپل بسی فرعی : سوکیونگ ،...
