part 4

208 30 6
                                    

برای مطمئن شدن از افکارش دستشو زیر چونش گذاشت و به آنا خیره شد .
_ببیننم خواننده مورد علاقت کیه؟

آنا چهره متفکری به خودش گرفت و بعد از چند ثانیه زمزمه کرد _هالزی
ذهن تهیونگ مشغول آنالیز کردن این بود که اگه واقعا خواننده مورد علاقش هالزیه پس باید منو بشناسه ولی نتیجش این بود ک با صورت گنگ تر تر به آنا زل بزنه

آنا اما تقریبا داشت بخاطر افکار تهیونگ و سوالاش کلافه میشد
_ببین من تقریبا نیم ساعت دیگ کار دارم اگه تو ساکت باشی ولی اگه بخوای همش حرف بزنی مجبورم تا دو ساعت دیگ بمونم و توم به کارات نمیرسی پس سکوت کن برو چه میدونم یکم کتاب بخون تا این نیم ساعت بگذره از دست هم خلاص شیم

تهیونگم که خودش دیگ تقریبا خسته شده بود بی صدا از جاش بلند شد و به سمت پشت پیشخوان رفت تا خودشو با یه چیزی مشغول کنه
~~~

با خستگی خودشونو روی زمین انداختن و درحالی ک نفس نفس میزدن بطریای آب رو از رو زمین برداشتن که حداقل یکم از خشکی گلوشون کم کنن
کوک_ جیمین هیونگ میگم تهیونگ هیونگ کجا رفت؟
جیمین بدون این که به کوک نگاه کنه خودشو روی پای جین ولو کرد و گفت

_نمیدونم راستش وسط تمرین کجا رفت ولی خب تهیونگ اولین جایی ک بعد از تور میره معمولا پیش مادربزرگشه شاید رفته اونجا

کوکی خنده مرموزی کرد _ مطمئنین پای دختری چیزی وسط نیس؟؟؟

جین یه خنده شیشه پاک کنی تحویل کوک داد و یکی زد رو شونش _ یااا تهیونگ همین که کله مارو میخوره کافی نیس به نظرت کسی حاضر میشه جواب حرفای همیشه ادامه دارشو بده؟؟؟؟

جیمین _ هیونگ راس میگه منم فک نمیکنم دختری این وسط باشه

هرچند که جیمین از صمیم قلب آرزو میکرد پای یه دختر وسط باشه چون محض رضای خدا دلش میخواست دوست پرحرفش مزه عشقو بچشه

شوگا که تازه توجهش به بحث پسرا جلب شده بود خودشو به سمت اونا کشید و برای این که توی بحثشون شرکت کرده باشه یهو گفت

_تو راه خوابگاه یه سر میریم کافه مادربزرگش اونم میبریم
اعضا که انگار از پیشنهاد شوگا راضی بودن سری تکون دادن و به سمت رختکن رفتن تا لباساشونو عوض کنن

نیم ساعتی گذشته بود و نامجون دیگ از دست اعضا داشت عصبانی میشد
_یااا بیاین دیگ چرا انقد کشش میدین
پسرا که میدونستن اگه بخوان لیدرو عصبانی کنن خودشون فقط باید تا دو ساعت به غرزداناش گوش کنن بی صدا از اتاق تمرین خارج شدن و سوار آسانسور شدن که برن دنبال تهیونگ

با وارد شدن به پارکینگ نامجون دوتا سرفه معروف زد به نشونه این که پاپاراتزی ها دارن ازشون عکس میگیرن
پسرام با شنیدن سرفه کردنای نامجون حرفاشونو قطع کردن و خیلی بی سروصدا سوار ون شدن

کوکی به محض این که دید همه سوار شدن و سرجاهاشون نشستن دوباره شروع کرد
_خیلی خب بیاین شرط ببندیم

هوبی که عاشق این چیزا بود با چشمای قلبی به مکنه خیره شد _ سرچی؟
کوک _مشخص نیست هیونگ؟؟ سر این که پای یه دختر وسطه یا نه؟

جین_ یا گفتم که نیسسس
کوک پوزخند معناداری زد و همونطوری که سعی میکرد افکار شیطنت امیزشو وارد نگاهش کنه ادامه داد
_ باشه هیونگ ولی سر ده هزار وون شرط میبندیم هر گروهی که برنده شد پولا تقسیم میشه دیگ

نامی _ فک کنم بهتره که پای دختری درمیون نباشه چون اونجوری تهیونگ باید به پی دی نیم جواب پس بده
اعضا با صدای بلند زدن زیر خنده و همین باعث شد نامجون با صورت گنگ بهشون خیره بشه تا بلکه بفهمه پسرا به چی میخندن

جیمین _ هیونگ فک کنم یادت رفته که پی دی نیم خیلی وقت پیش گفت هیچ مشکلی با قرار گذاشتن ما نداره ها
نامی که سعی میکرد حافظشو رفرش کنه با همون قیافه ی متفکرش سری به نشونه فهمیدن برای جیمین تکون داد.

کوک _ خیلی خوب بگین کیا موافقین که شرط ببندیم؟
شوگا با صدای بلند اعلام کرد که موافقه
بقیه هم که دیدن شوگا که همیشه مخالف صد در صد این چیزاس موافقت کرده بی صدا ده هزار وون دراوردن و دست جونگکوک دادن.

منیجرشون بی صدا خنده ای کرد و توی ذهنش به احمق بازی پسرا میخندید.
*پسرای میلیونری که برای ده هزار وون شرط میبندن*
خنده دار ترین تایتلی بود که به ذهنش میرسید.

ولی تصمیم گرفت با همون لبخندی که بخاطر کارای اعضا رو لبش نشسته بود به رانندگیش ادامه بده چون خودشم علاوه بر پسرا حالا کنجکاو شده بود.

*********
اگه این فیکشنو میخونین واقعا واقعا ازتون ممنونم راستش فقط دلم میخواد یه داستان حال خوب کن آپلود کنم همین :))
واسه همین اگه برای هرپارت نظر بزارین حتی خوشحال ترم میشم که نظرتونو بدونم 💎💎💕

بیشتر از این چیزی نمیگم امیدوارم از داستان لذت برده باشین😊💫🔮💞

Hold My HandWhere stories live. Discover now