part 4: The couple is unaware of each other

162 27 0
                                    


جمعیت زیادی در مرکز خرید نبودند. مخلوطی از عطر و بوی خوش نان در هوا پیچیده بود، جونگ کوک بازوی تهیونگ رو گرفت و تهیونگ رو به سمتی کشوند.

تهیونگ چشمش به لباس های زیر که از شیشه ی مغازه معلوم بودند خورد.
"لعنتی میخوای با اینجور چیزا چیکار کنی؟"
جونگ کوک خندید: "هیچی، فقط قشنگن!"
"اما عزیزم اینا خیلی سکسین!!"

جونگ کوک اخم کرد و بازوی تهیونگ رو نیشگون گرفت، تهیونگ جیغ خفیفی کشید.

"من الان یه آدم بالغم"
"میدونم، میدونم"
چشم های جونگ کوک برق زد. "چیو میدونی؟"
بعد دستش رو پشت سر تهیونگ برد و سرش رو نزدیک کرد.
"اینطوری به من نگاه نکن... هر وقت اینطوری بهم نگاه میکنی حس میکنم یه حیوونم"

.
.
.
.
.
بعد از چند ساعت گشتن به یک هتل رفتن و یک اتاق دو تخته گرفتند.
وارد اتاق شون شدن و روی یکی از تخت ها نشستن، جونگ کوک دست سفیدش رو روی ران تهیونگ گذاشت.

تهیونگ هیجان زده شد و چشم هایش رو بست.
"چرا یکدفعه این کارو میکنی؟"

جونگ کوک خیره به تهیونگ گفت:
"آه، نمیدونم"

تهیونگ چشم هایش رو باز کرد و جونگ کوک رو به سمت حمام کشید.
جونگ کوک لبخند زد و دنبالش رفت، حتی بدون دیدن چهره معنی دار تهیونگ.

🌌🌌🌌

⭕متن زیر فقط به خاطر دلیل غیبتم هست پس اگه خواستید میتونید نخونید⭕

خب نزدیک دو ماه شده که اصلا به واتپد حتی یه سر کوچیک هم نزدم، اکانتم رو دادم به دوستم تا یه سر کوچیکی بزنه. دلیل اینکه دو ماه نبودم یه مشکل شخصی بود که خداروشکر رفع شد ولی بعد از اون که اون مشکلم حل شد دو تا مشکل دیگه اضافه شد.
تو یک ماه دوبار کرونا گرفتم(الان بار سومه که کرونا گرفتم) و یک ماهه که هرشب کابوس میبینم دارم سعی میکنم برای کنار اومدن با کابوس هام یه راهی پیدا کنم ولی نمیشه
و با نویسنده اصلی هم به یه مشکلی برخوردم که اینم خداروشکر حل شد

بیشترین تلاشم رو میکنم تا قبل از عید تمومش کنم چون واقعا خیلی طولانی شده

مراقب خودتون باشید خدانگهدار

Will you stay with meDonde viven las historias. Descúbrelo ahora