On my way

210 51 12
                                    

هی آنجلز

امیدوارم خوب باشید

شرط ووت ۷۵

شرط کامنت ۲۰۰

***********

~¤Chapter 4¤~


هفته ها به سرعت گذشت و اونها تعطیلات آخر هفته رو توی ویلای ساحلی کنار اقیانوس و آتیش می گذروندن

هری به شدت برای جشن مدرسه و ارائه مشترکش با لویی توی  پروژه کامپیوتری هیجان زده بود

اما در حال حاضر هری تنها بود و هنوز لباس مشکی ساده که شامل هودی و شلوار بود تنش بود

در واقع اون لباس رو از دیروز که برای پیاده روی با لویی رفته بود تنش کرده بود ( بچم اعتقادی به حموم نداره )

هری این اواخر نحوه برخورد با بیشتر موقعیت های حساس توی مدرسه رو یاد گرفته بود

اون فهمیده بود که باید سرش توی کار خودش باشه و از سر راه آدم ها دور بشه و دوستانش رو حفظ کنه

البته جدا از هم چون این حقیقت که  دوستانش هنوز از لویی متنفرند وجود داشت و این قلب کوچیکش رو به درد می آورد

هری هم از این فکت بیزار  بود که نایل هنوز از اینکه هری لویی رو دوست داره متنفره

اما هری در هر موقعیتی بو برش رو انتخاب میکنه با این حال لویی به اون میگه  مشکلی نیست و اساسا هری رو مجبور میکنه تا با دوستاش در تماس بمونه

لویی به هیچ وجه دوست نداره تا بیبیش تنهایی رو تجربه کنه

اما هری اینو خوب میدونه که بلاخره لویی ترکش میکنه

شاید امسال نه اما به هر حال لویی سال دیگه به دانشگاه میره و هری تنها می مونه

صبح روز بعد اون ها خواب موندن و به سختی فقط تونستن از پدر و مادر لویی خداحافظی کنن

لویی هری رو تا حیاط اصلی برد اونها تمام مسیر حیاط رو دست در دست هم دویدند تا جایی که دیگه نفسی براشون باقی نمونده بود

زین هنوز نیومده بود لویی فورا بهش تکس داد تا زود تر خودش رو برسونه

"صبح تو هم بخیر  هوران "

"سلام هری"

نایل روی اسم دوستش تاکید کرد تا یه وقت اون تامیلنسون فکر نکه که مورد استقبال قرار گرفته

"هی نی اینجوری نباش . سلام بچه ها "

هری نشست و لویی رو هم مجبور به همین کار کرد و دستش رو توی سینش جمع کرد (سلیطه به روایت تصویر )

و چیزی نگذشته بود که اونها مجبور شدن از جاشون بلند شن و به سمت ساختمون حرکت کنن

وقتی لویی راه می رفت نایل به معنی واقعی کلمه ناله می کرد اما لویی فقط به پوزخند افاقه می کرد که اینکارش بیشتر باعث تحقیر اون بلوندی می شد

little one _L.s (Persian Translation)Where stories live. Discover now