No one else

117 27 7
                                    

هی قند عسلا 🌘
امیدوارم عالی باشید
یکم از دستتون دلگیرم چون پارت قبل و رسما ایگنور کردین ولی چیکار کنم که دلم نمیاد این فیک و ادامه ندم
اگه این پارت به شرط نرسه دیگه پارت بعدی رو پابلیش نمی کنم

ووت :۵۵

کامنت :۳۰

******

~chapter 6~

هری یکی دو بار نفس عمیقی کشید و بعد  سرش رو چر خوند ، چشم هاش بلافاصله با اون آبی‌های زیبا که نگرانی و تردید زیادی رو تو اون زمان به همراه داشتن، قفل شد.

هری می‌دونست که می‌تونه با لویی صحبت کنه ، اون همیشه، به معنای واقعی کلمه در هر موقعیتی، همه چیز رو در طول زندگیش با لویی به اشتراک می‌ ذاشت، پس چرا باید اینبار اینطور متفاوت باشه.

اونها حتی در مورد اون چیزی که در طول روز می خورن یا شب قبل خواب دیدن پیام می دن.

"همه چیز خوبه ، حدس می‌زنم فقط گیج شدم."

"برای چی ؟"

"از کجا می شه  فهمید که کسی همجنس گراست ؟"

"تو تاحالا بهش فکر کردی؟"

بعد از اولین سوال بقیه فقط بدون فکر بیرون ریختن.

"چرا منو بوسدی اگه نیستی ؟"

"اگه هستی پس از کجا می دونی ؟"

"این چیزها ما رو عجیب و غریب می کنه ؟"

"من برای فکر کردن به این موضوع عجیب هستم؟"

"چرا..."

"هزا، عزیزم نفس بکش."

هری همون کاری رو کرد که بهش گفته شد، هوا رو به شدت خورد ، متوجه شد که این کار رو فراموش کرده ، به لویی خیره شد و انتظار داشت که همه جواب ها رو داشته باشه.

"من نمی تونم  به همه اینها جواب بدم . با این حال تو احساس می کنی که باید بفهمی و ای کاش می تونستم بهت کمک کنم، من برای توهر کاری می کنم ، تو  این رومی دونی اما من فعلا  نمی تونم .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

little one _L.s (Persian Translation)Where stories live. Discover now