-تصمیم گرفته شد.
_دستور خروج برای کارکنان و خبرنگار ها،لطفا به پشت سکو برید.
-رانندها آماده میشن،مسیر مسابقه به طرز وحشتناکی خیسه ولی بعد از جلسه رانندگان و تیم هاشون تصمیم به شروع مسابقه گرفته شده.
_چهاردقیقه وقت دارید تا محوطه رو ترک کنید.
-همه از محدودهء مسیر مسابقه خارج بشید.
۲۴ راننده درحال آماده شدن و بعضی ها درحال عکس گرفتن برای خبرنگارها و برند هاشون بودند؛
تیم هایشان درحال چک کردن ماشین هاشون و گرم کردن لاستیک هاشون برای نداشتن مشکلی در مسابقه بودن.
صدای همهمهء تماشاچی ها از هیجان تویه فضای پیست پخش میشد،خبرنگارها پشت نوار خطر ایستاده بودند و مدام درحال عکس گرفتن و مصاحبه کردن از راننده ها و تیم‌هاشون بودن
نگاهی به لاستیک های ماشین انداخت و با استرس گفت:
•این یه اشتباهه!
میخوای عوضشون کنی؟
نگاهی به چهرهء نگرانش کردم و به اون اشاره کردم:
+عوضشون کرده؟
رد نگاهمو گرفت:
•نه اون با لاستیک زمین خیس میره.
نمیدونم چطور و چرا قضیه انقدر بزرگ شد،مافقط دوستایی بودیم‌که باهم رقابت میکردیم و درآخر هرکدوممون برنده میشد بازهم جشن میگرفتیم و خوشحال میشدیم.
این یچیزه طبیعی برای من بود؛
ولی اطرافیانمون این قضیه رو متفاوت میدیدن که هرچیزی بین ماست،داره ریشه دار تر میشه.
+پس ماهم با لاستیک زمین خیس میریم.
نگاهی گیج و پر استرسی بهم انداخت:
•نه درست نیست!مطمئنی؟!
اگه اکواپلن اتفاق بیفته برای لاستیک ها چی؟!
+آره،تاحالا مطمئن تر از این‌نبودم.
قسمت دوم سوالش رو بی جواب گزاشتم.
سرشو با ناباوری تکون داد و بلند شد
و با تیم مشغول چک کردن میزان گرم بودن لاستیک ها شد تا به مسیر مسابقه نچسبند،بعد اتمام کارش رو به تیم دستور خارج شدن از محوطه رو داد.
کدوم آدمی اینکارو میکنه؟
مطمئنن آدم عاقل و طبیعی اینکارو نمیکنه!
.احمق ها
.خیالپرداز ها و افرادی که به شدت دنبال معروف و دیده شدن هستن اینکارو میکنن...
مسابقه تویه روز بارونی!
به آسمون نگاه‌کردم که تویه روز،چطور تیره شده بود.
بهش نگاهی انداختم درحال عکس گرفتن برایه خبرنگار ها بود.
احساس خوبی به تَهه این داستان ندارم.
نگاهامون به هم گره خوردن؛چیشد که به اینجا رسیدیم؟!
کلاه کاسکتش رو گزاشت سرش و نشست تو ماشینش.
دوباره نگاهم کرد،کلاهمو گزاشتم سرم و به جاده خیس روبه روم نگاه کردم،تماشاچی هایه پشت فَنس،خبرنگارها درحال ترک محوطه،دور شدن تیم ها و رفتنشون به جایگاهاشون.
اسم من پارک جیمین
علاقه مندان به مسابقات من رو با دوچیز میشناسند:
۱.هدفم
۲.رقابتم با اون.
YOU ARE READING
𝑬𝑨𝑮𝑨𝑵🔥
Fanfiction•آتش》 •گاهی باید گذشته رو خاک کرد و ازش گذشت •ولی همیشه تموم نمیشه •گاهی گذشته میاد و یقه ی آینده رو میگیره... •کاش میتونستیم برگردیم به عقب و خیلی چیزارو درست کنیم... ●ژانر:عاشقانه،غمگین،ورزشی،اسمات،رازآلود،اکشن. ●کاپل:کوکمین،جنسو،نامجین. آپ:دوشنبه...
