THE 2005 CHP.3

93 20 61
                                    

فلش بک :(یک روز قبل از تو گاراژ بودن)

-گُللللللللل!!

-آرههههه کیم جونکیو چه حسی داره باختن؟هاا

چرخی به چشم هاش داد دستهء کنسول رو میز پرت کرد ، دراز کشید دستش رو به چشم هایه به خون‌نشستش گزاشت و ماساژ داد.

_من نمیدونم ، قبول نیست؛
تو تقلبی کردی!

-یا جونکیوو تقلبیهِ چی؟!
تهمت میزنی پسر؟
چند دسته دارم میبرم اونوقت میگی تقلبی؟
تروخدا مرد دست بردار!

دستاشو از رو صورتش کنار کشید و خیره شد به سقف.

_دیگه باهات بازی نمیکنم

یونجون دسته رو گزاشت رو میز و به تی وی ای که داشت برد هفتمش رو نشون میداد نگاهی انداخت؛خندید.

-تو تو فوتبال بازی کردن خوب نیستی پسر!

جونکیو برگشت نگاه عاقلانه ای بهش انداخت ، یونجون خندش رو جمع کرو و همونطور بهش خیره شد.

_قوربون خدا برم که این فقط یه بازیه وگرنه هردومون خوب میدونیم که کی بهتر تو واقعیت فوتبال بازی میکنه.

یونجون خنده مسخره ای کرد و سرش رو به دو طرف تکون داد تکیه به پشتیه مبل داد و با دستش موهاش رو پشت گوشش زد.

-آره ، اره تو فیزیکیا تو بهتری!

جونکیو نگاه مغروری بهش انداخت و ادای آدامس خوردنو دراورد .

یونجون بالشتک مبل رو پرت کرد تو صورتش

-نگاه اداهاش عایشششش!
خوبه نبرده انقدر ادا میریزه.

جونکیو متقابلن کوسنو پرت کرد بهش که یونجون با دو دستش صورتشو قاب کرد ، جونکیو نتونست تو هدف بزنه؛ هردوشون عینه بچگیاشون هرچی جلو دستشون میدیدن بهمم پرت میکردن و میخندید .

صدای زنگ در اجازهء بیشتر بچه بازیو خندیدن رو نداد.
جونکیو برگشت نگاهش کرد و با تعجب گفت:

_منتظر کسی بودی؟

یونجون که دسته کمی از خودش نداشت و واقعت منتظر کسی نبود جوابش رو داد.

-نه بزار ببینم‌کیه!

به سمت در رفت ، جونکیو بالشتک هارو جمع کرد و درست رویه مبل گزاشت ، پی اس فور رو خاموش کرد و دسته هارو روش گزاشت.

داشت وسایل خوراکیشون رو جمع میکردکه دوباره صدای در رو شنید.

مگه یونجون نرفت درو باز بکنه؟

سرش رو بلند کرد و نگاهش به یونجونی که ترسیده و نگران خیره به دیوار مقابلشه افتاد؛ بعد از چندثانیه یونجون سنگینیه نگاه پسر رویه خودش حس میکرد به سمت جونکیو چرخید ، چشم تو چشم شدن.

𝑬𝑨𝑮𝑨𝑵🔥Where stories live. Discover now