THE FEAR CHP.1

163 27 52
                                    

استرس تمام وجودم رو گرفته بود ، نگران و کلافه بودم چون محض رضای خدا این اولین باری بود که میخواستم جلویه کلی آدم اجرا بکنم اونم نه به تنهایی با رزی،پیتر و کاملیا...
از گوشهء دیوار کلیسا سرک کشیدم ، مردم زیادیو دیدم که برای اجرامون به درخواست پدر اومده بودن و همین باعث درشت شدن چشمام شد و عرق سردی رویه کمرم نشست
+ ای وای ، چرا اینا انقدر زیادننن؟
ای مسیح کمکم کن!
دست های عرق کرده ام‌ رو با شلوارم پاک کردم،
نفس کشیدن برام‌سخت بود ، نگاهم به زمین دوخته شده بود دستامو رو گوشم گزاشتم‌ که صداها تو گوشم‌ نپیچه چشمامو بستم تا یکم از استرسم کم بشه ولی نه!بهتر نشد که بدترم شد؛ترسیدم و سریع چشامو باز کردم و دورو ورمو دید زدم.
دلیلی برای ترسیدنم‌ نبود امروز دیوونه شدم خدا رحمم کنه!
-هعی جیمینی!
ترسیدم،توجام پریدم و سرمو بلند کردم.
پیتر بود نفس عمیقی کشیدم که بغض بدی توگلوم‌ نشست بلند شدم و خودمو تو بغلش انداختم با حرکت ناگهانیم نتونست واکنش سریعی نشون بده بعد کمی مکثی به خودش اومد و با مهربونی دستشو دورم انداخت و کمرم رو نوازش کرد
-جیمینی من چش شده؟هوم؟
+با بغض و صدای گرفتم بهش گفتم:
+میترسم،خیلی میترسم!
شونه هامو گرفت و از خودش دورم‌کرد و با نگرانی نگام کرد:
-چیشده؟چرا میترسی؟
اشک تو چشام جمع شد،لبامو دادم‌جلو و با مظلومیت خاصی گفتم:
+ازینکه خراب کاری کنم و کار گروهیمون خراب بشه میترسم.
چند ثانیه پوکر نگاهم‌کرد بعد شروع کرد به خندیدن،با بهت بهش نگاه کردم
چرا میخنده این؟
نکنه مثل من داره دیوونه میشه؟
اصلا کجای حرف من‌خنده داره؟
همین حرکتش باعثه نگرانی بیشترم شد،بغض گلوم بیشتر شد.
قطره اشکی از چشمم رو گونم چکید که خندش کم کم محو شد و خودشو کمی خم کرد تا هم قد بشیم:
-هی هی هیچی نیست،نباید بترسی من اینجام،باشه؟
نباید وقتی من پیشتم از چیزی بترسی!

با چشمای پر شده از اشکم‌نگاهش کردم،صورتم رو قاب دو دستش کرد و رد اشک هامو با انگشتاش پاک کرد و با لبخند مهربونی گفت:
-من همیشه اینجام،پیشت،توقلبت،این اصلا ترسی نداره ما برای خانواده ها و دوستامونم اجرا کردیم برای چی باید بترسی؟چشماتو ببند و فک کن فقط خودمونی!

+اما گوشامو نمیتونم بگیرم وقتی میخوام پیانو بزنم اونوقت نمیتونم همچین فکری بکنم!

-نه نمیگم گوش نکن،تصور کن.باور کن کاره سختی نیست،داری کاری که توش خیلی مهارت داری رو به مردم نشون میدی تا تشویقت کنن!
گونه هامو نوازش کرد و دستی به موهام کشید و ادامه داد:
-باید انجامش بدی تا ترست بریزه.خراب کردی؟اشکال نداره،ادامه بده به روی خودت نیار،درستش کن.
خودت خراب میکنی خودتم باید درستش کنی تو با اینچیزا بزرگ میشی،انجامش بده تومیتونی بهت ایمان دارم باشه؟!

سرمو تکون دادم دروغ بود اگه میگفتم با حرفاش آرامش نگرفتم رد اشک هامو پاک کردم میتونم آره اشکالی نداره اشنتباه کنم دم و بازدم عمیقی کردم لبخندی زدم و نگاش کردم:
+دیگه سعی میکنم نترسم ، حق با توعه!
لبخندی رویه لب هاش نشست و موهامو بهم ریخت:
-خوبه آفرین!
چرا موهامو بهم‌میریزه ای خدا،دستامو تو موهام کشیدم تا مرتبشون کنم که صداش بلند شد.
-هعی رزی،کامیلا!
به پشتم‌نگاه کردم و دیدمشون که با لباس های کاملن سفید و دامنی ای داشتن به سمت ما میومدن.
به رزی نگاه کردم که شبیه فرشته ها شده بود نگام کرد و لبخندی زد:
×اوهه جیمینیه مارو نگاه چه خوشتیپ شده!
با خجالت سرمو پائین انداختم و زیر لب تشکری کردم.
کاملیا لبخندی زد و با ذوق گفت:آماده این بریم انجامش بدیم؟!
سرامونو به نشونهء مثبت تکون دادیم و دستامونو رویه هم گزاشتیم و همزمان که دستامونو میبردیم‌ بالا ، بلند گفتیم: فایتینگ!
نفس عمیقی کشیدم کتمو درست کردم به پیتر نگاهی انداختم که سرشو برام به معنای تو میتونی تکون داد، لبخند زدم و پشتشون راه افتادم وارد فضای اصلی کلیسا شدیم،روبه مردم ادای احترامی کردیم،پشت پیانو نشستم.
نباید بترسم اولین بارمع دارم جلویه این همه آدم اجرا میکنم،پس از اولین بارم خوب استفاده میکنم.
به بچه ها نگاه کردم؛
رز رویه صندلی نشست و گیتار رو از رویه پایه برداشت و دستش گرفت اون واقعن خوشگل و با استعداده!
به کامیل نگاه کردم که پشت میکروفون ایستاده بود و قرار بود بخونه ، صدایه اون خیلی بینطیر و قشنگه.
نگاهم سمت پیتر رفت که ویالون رو به چونش تکیه داده و آماده نواختن بود.روبه جمعیت کردم استرس کمی گرفتم چون همه نگاهشون به ما بود تونستم پدر مادرامونو،همینطور دوستامون و خواهر برادرامون پشت صندلی های کلیسا ببینم که منتظر ما بودن و با لبخندی منتظر شروع کردن ما بودن.
من‌میتونم ، از پسش برمیام.
با انگشتام کلاویه هارو لمس کردم و آروم‌چشام رو بستم،فشاری به انگشت هام وارد و شروع به نواختن کردم.
حالا این صدای زیبایه کامیلیا بود که تویه فضای آرامش بخش کلیسا عین لالایی پخش میشد و گیتار زدن رزی،ویالون نواختن پیتر و پیانو زدنه من.

𝑬𝑨𝑮𝑨𝑵🔥Where stories live. Discover now