آپولو [2] ( معشوقه‌ها)

39 10 3
                                    

طبیعتا کسی که قیافه خوبی داره و جایگاه خوبی داره ادم محبوبی به شمار و این ویژگی محدود به جنسیت و دوره خاصی نیست. آپولو هم از این قاعده زیبایی و جایگاه محروم نبود پس مشخصا زنای زیادی دوستش داشتن و خودشونو در اختیار آپولو میذاشتن. ملیا پری دریا و کوریسیا که اونم پری بود و آکاکالیس نیمه الهه معشوقه های آپولو بودن. بعضی از آدما هستن که هرچی بیشتر بدست میارن سیر نمیشن و بیشتر میخوان. بعضیا هم هستن چیزایی که آسون بدست میان رو نمیخوان، همیشه دنبال چیزین که سخت بدست میاد یا اصلا بدست نمیاد! شاید بشه آپولو رو تو این دسته قرار داد.

***

پشت درختان کنار رود ینه نشسته بود. شاید احتیاج داشت تا وزش باد در موهایش را حس کند. شاید احتیاج داشت صدای آب و پرندگان را بشنود. در همین حین که استراحت می کرد، صدای خنده ای شنید. برگشت تا ببیند صدای چه کسی است. دافنه پری رودخانه رو به رودخانه خم شده و می خندد. یک ماهی خودش را به پای دافنه می مالید و او را قلقلک می داد. دافنه چند قدم به عقب رفت تا جلوی حرکت ماهی را بگیرد اما ماهی باز هم خودش را به پای دافته می مالید.

- وای... خواهشا این کارو نکن. من قلقلکم میاد.

پایین سارافن سفید و ساده ی دافنه خیس شده بود، موهای قهوه ای او در باد تکان میخورد. از نظر آپولو منظره زیبایی بود! از پشت درخت ها بیرون آمد و به سمت دافنه رفت. دافنه که همچنان درحال خندیدن بود صدای قدمی را احساس کرد و به عقب برگشت.

فبوس پسر زئوس بزرگ رو به روی او ایستاده بود. (فبوس لقب آپولو به معنای درخشان) سریع تعظیم و ادای احترام می کند.

- سلام فبوس بزرگ. باعث افتخاره که شما رو اینجا می بینم.

ماهی دیگر خودش را به پای دافنه نمی مالید. دوست نداشت دافنه مقابل خدای روشنایی و موسیقی رفتار بدی از خودش نشان بدهد.

آپولو لبخندی میزند و چند قدم نزدیک تر می شود. این دختر بوی خوبی می دهد. بویی که نمیتوانست دقیق بگوید مانند چیست. شاید بوی آب شور اما نه از نوع بد بویش یا شاید هم بوی یک بوی شیرین. رفتار آپولو دور از انتظار و ناپسند بود اما این چیزها اهمیت دارد؟ از دافنه خوشش میامد و او هم باید همین حس را داشته باشد. از نظر آپولو باید همینطور می بود. پری رودخانه چرا نباید خدای روشنایی و موسیقی و پسر خدای خدایان را دوست نداشته باشد؟

دست دافنه را میگیرد و کمی او را می کشد. دافنه تعجب میکند و دستش را عقب میکشد. آپولو به چشمان دافنه نگاه میکند

- دافنه من بار اوله که تو رو می بینم ولی عاشقت شدم و به هیچ وجه نمی ذارم بری. لطفا با من بیا چون من میخوامت.

دافنه عقب بر میگردد و بین درختان میدود. آپولو به دنبالش میدود و با صدای بلند میگوید:

- دافنه ببین من واقعا نمیخوام مجبورت کنم لطفا با من بیا من دوستت دارم. نمیخوام به زور متوسل شم.

اما دافنه توجه نمیکرد و می دوید. برای اپولو اخترام قائل بود ولی نمیتوانست او را به عنوان معشوق خود قبول کند. دست دافنه از پشت کشیده شد و با فاصله کمی ازاپولو قرار گرفت. اپولو رو به دافنه خم شد. دستانش را بالا اورد تا او را در اغوش بکشد. اما ناگهان زمین دهان باز کرد و دافنه را به داخل خودش کشید. این درخواست دافنه از گائا خدای زمین و یکی از محترم ترین خدایان بود. از انجا بوته عشق رویید و اپولو همیشه انجا را به یاد عشق رام نشده اش گرامی داشت.

***

اما این اولین و اخرین عشق اپولو نبود. قبل از دافنه، او شیفته سیرن بود. یک روز سیرن که شکارچی بود در جنگل دید، او در حال مبارزه با یک شیر بود. شهامت و جرئت او باعث بالا رفتن ضربان قلبش میشد. طوری که با شیر وحشی مبارزه میکرد و او را به چالش می کشید باعث میشد کشش زیادی به این شکارچی نترس داشته باشد. سیرن را بر گردونه طلای خود نشاند و با او به آفریقا سفر کرد و از او صاحب بچه ای به نام اریسته شد.

آپولو و هرمس که برادر ناتنی هم محسوب می شدند با هم عاشق دودختر به اسم های آکاکالیس و کیون شدند. کیون از هرکدام از این دوبرادر صاحب یک پسر شد و با افتخار و فخرفروشی به آرتمیس که از ازدواج و بچه دار شدن دوری میکرد، می گفت:

- واقعا تو... خیلی بی عرضه و بی استفاده ای. کلی به خودت مغروری و فکر میکنی که تو بهترینی و هیچکس لیاقتتو نداره. خب تو اشتباه میکنی! انقدری مغرور و نچسبی که هیچکس نمیتونه عاشقت شه. یه قلب یخی داره که نمیتونه کسی رو دوست داشته باشه. با اینحال کلی به افتخار میکنی.

کیون قهقهه زد و ادامه داد:

- فکر نمیکردم داشتن یه قلب بی حس افتخار محسوب شه.

او همچنان به قهقهه زدنش ادامه داد و آرتمیس با خود گفت که بهتر است داشتن یک قلب یخی را به اون نشان دهد. پس قلب او را با تیر سوراخ کرد.

آکاکالیس از آپولو صاحب دوپسر شد که از ترس پدرش آنها را به جنگل برد و آپولو انها را به گرگ‌ها سپرد.

ماجرای آپولو و کورونیس بسیار معروف است. کورونیس دختر یک پادشاه، وقتی فهمید از آپولو صاحب بچه شده است که با ایکیس ازدواج کرده بود. کلاغی که مامور مراقبت از کورونیس شده بود، خبرچینی کرد و این جریان رابطه نامشروع را به خدایان یونان رساند. آپولو از عصبانیت کلاغ را نابود و ایکیس و کورونیس را کشت. جسدهای آنها را به خواهرش داد تا آنها را به آتش بکشد. آپولو قبل از اینکه کورونیس بسوزد، فرزندش را از کورونیس جدا کرد.
گفته می‌شود آپولو به بعضی مردان هم علاقه داشته.
~~~~~~
سلام؛ من زنده‌م🙂🚶🏻‍♀️متاسفم بخاطر این مدت و بهتون حق میدم ناراحت باشین. امیدوارم این پارتو خوب نوشته باشم🥺🧁
و الان می‌خوام نظرمو درباره این پارت بگم💁🏻‍♀️ شاید آپولو یه خدای باقدرت بوده اما واقعا متعهد نبوده و من به شخصه از خودش و کارایی که با معشوقه هاش کرده خوشم نمیاد🤡وقتی این پارتو می‌نوشتم حرص می‌خوردم🗿 احتمالا پارت بعدی درمورد آتنا یا زئوس باشه👀
واینکه کاش بعضی مردم ملاحظه کنن و حواسشون به خودشون خانواده هاشون و اون حیوونای بیچاره تو خیابون باشه و بلایی سر خودشون نیارن😢 امیدوارم چهارشنبه سوری خوبی داشته باشید 🥰🌻
اگر نظری داشتین بهم بگین و ووت یادتون نره💛🧁

روزگاري در میان خدایان یونانWhere stories live. Discover now