برای چند ساعتی توی تالار پرسه میزدم
چانگبینم دیگه بدون اینکه مخفی بشه کنارم در سکوت قدم میزد.
واقعا تالار قشنگی بود. مطمئنم اگه مامانم اینجا بود عاشق زرق و برقش میشد و تو لیست برنامه های ایندش مینوشت باید یه همچین جایی داشته باشه.
زندگی من شده بود زندگی رویایی اون در حالی که واسه ی من اینجور چیزا کوچیکترین اهمیتی نداشتن.
حتی تو یه اتاق کوچیک با یه قفسه ی کتاب هم میتونستم زندگی کنم. اینجور نبود که جاه طلب نباشم فقط ...یه جورایی چشمم دنبال چیزای دیگه ایه در حالی که مامانم به جای پرورش مغزش بیشتر دنبال پرورش مال و املاکه و خب ما خیلی باهم تفاوت داریم.
برخلاف من که مدام در حال فکر کردن راجب مسائل مختلف بودم چانگبین انگار به هیچی فکر نمیکرد. خیلی سرد به اطراف نگاه میکرد.
روی صندلی بزرگ سفید رنگ با طرح های تزئینی ای که بهش زینت میدادن نشستم:
-این تالار کجاست ؟ اسم داره؟
کنارم نشست و نیم نگاهی بهم کرد:
-محل برگزاری جلسات رسمیه. بهش میگن تالار قو.
فلیکس: چرا خارج از کاخه؟
چانگبین: چون تو کاخ فقط یه سری ادمای خاص میتونن وارد شن. رفت و آمد بهش واسه ادمای عادی اصلا کار ساده ای نیست
فلیکس: پس یعنی اونهمه ادم که دیشب اومدن اینجا ادم عادی بودن؟
چانگبین: قطعا نه. مقامات زیادی اینجا بودن ولی با وجود پستای مختلفی که دارن هیچکس جز خدمتکارا و اعضای اصلی کادر حق ورود و خروج به کاخ رو ندارن. مسائل امنیتی خیلی مهمه.
فلیکس: کار اعضای کادر... قبلا در موردش خوندم ولی میشه راجبشون توضیح بدی؟
چانگبین: من بیشتر مامور امنیت فیزیکیم . سونگمین مسئول روابط خارجیه و به این عنوان شناخته میشه ولی این فقط یه مسئولیت کوچیکشه که برای پنهان کاری وظیفه ی اصلیش مهر و موم شده. درواقع امنیت الکترونیکی کل سرزمین به عهده اونه و خب هیچکس ازین موضوع خبر نداره.
بنگ چان یه گونه ی خیلی کمیابه که میتونه تلپورت بین این دنیا و دنیای شمارو انجام بده. فعلا تا جایی اطلاع داریم بجز ما فقط سرزمین ایان دارای یه سایکوسام با یه همچین قدرتیه و خب این خیلی خطرناکه چون اگه شما برگردین میتونن خیلی راحت بهتون دسترسی داشته باشن. علاوه بر اون چان هیونگ خودش تو خط ساختن یه سری دستگاهم هست که بدون نیاز به قدرت مادرزادی بشه توسطش رفت و امد کرد که هنوز میسر نشده.
جونگین منشی اربابه و خب شاید این ساده به نظر بیاد ولی در واقع خیلی از کارایی که ارباب انجام میده رو جونگین تنظیم میکنه. به دقت دنبال مسائل میگرده و به ارباب اطلاع میده تا بهش رسیدگی کنن.
هیونجینم که فکر کنم تا حد زیادی باهاش اشنایی دارید. سیاست رفتاری محشری داره تا حالا روابطمون با خیلی از سرزمینارو درست کرده یه جورایی مثل یه مغز متفکر ساکت و اروم و مهربونه و چیزی که راجبش جذابه اینه که همه دوستش دارن هیچوقت از طریق بحث و دعوا مسائلو حل نمیکنه طوری با منطق قانع میکنه که آدم بدون ناراحتی حرفشو متوجه میشه و درکش میکنه.
YOU ARE READING
District9
Fanfictionژانر : اسمات ؛ تخیلی روز آپ : جمعه کاپل : مینلیکس (لینو و فلیکس) خلاصه: دنیایی که میبینی همه ی اون چیزی نیست که وجود داره. اگه دوتا طالب قدرت کنار هم قرار بگیرن عاشق هم میشن یا رقیب هم؟ چی‌میشه اگه زنده بودنشون به هم وابسته باشه؟ _________________...
