Couple: Markhyuck
Genre: smut, Romance, omegaverse
Author: Ruru
...................
صد در صد از نظر شماهم هیت شدن پیش دوست آلفاتون وحشتناک ترین اتفاقیه میتونه بیوفته و خب ههچان با توجه به دشمنی دیرینه کائنات نسبت به خودش ،توی این وضعیت گیر افتاده بود..
:ههچان؟ خوبی؟
:آره هیونگ خوبم یه لحظه میرم دستشویی میام!
:باشه برو
با قدم های سریع که بی شباهت به دویدن نبود خودش تو دستشویی انداخت.
:لعنت بهت لی دونگهیوک، لعنت ،خب اون قرصات کوفت کن بیشعور..!
نگاهی به دیکش کرد و بله دیکش راست راست شده بود اگه اینجوری میرفت بیرون آبرو براش نمی موند پس تصمیم گرفت اول خودش راحت کنه و بعدا تو سریع ترین زمان ممکن از خونه مارک هیونگش بزنه بیرون.
........................
حدود پنج شیش دقیقه بعد با یه صورت بی حال و لباسای شلخته و دستای پر کام روی صندلی حموم ولو شده بود.
:ههچانا اون تو داری چیکار میکنی؟
:آه هیچی الان میام هیونگ تموم شد.
:مطمئنی کمک نمی خوای؟
:آره آره چیزی نیست
همه تلاشش کرد که صداش لرزشی نداشته باشه خیلی سریع کثیف کاریش تمیز کرد و از دستشویی بیرون رفت.
:هیونگ من دیگه برم خونه!
:کجا میری می خوایم فیلم ببینیم..!
:اهه مامان نگران میشه
:خودم با خاله حرف زدم و اجازت گرفتم بیا بیا بریم فیلم ببینیم.
ههچان با درماندگی کامل روی تخت مارک نشست و کنارش زیر پتو رفت تمام تلاشش میکرد که فرمون هاش کنترل کنه ولی واقعا نمی تونست داشت از گرما خفه میشد و از همه بدتر دوباره تحریک شده بود.
تو به لحظه نفهمید چی شد وفقط حس کرد دستش کشیده شد و لحظه ای بعد خودش زیر مارکی دید که به شدت فرمون های آلفاییش آزاد میکرد.
:هیونگ....رات...شدی؟
:لی دونگهیوک....همش تقصیر توعه ؛ تو و اون بوی شکلاتت
:هیونگ ...
:ههچان یک دقیقه فرصت داری که از دستم فرار کنی وگرنه عواقبش پای خودته !
ههچان بی معطلی لباش به لبای مارک رسوند و به شدت مشغول بوسیدنش شد بدون فکر کردن به اینکه ممکنه دوستیشون آسیب ببینه .
...........
Mark's Pov
لباش داشت دیوونم میکرد هیچوقت تصورشم نمیکردم اون اینقدر نرم و خوردنی باشه لباش محکم تر گاز گرفتم
:فاک بهت لی دونگهیوک
:آه....مارک اههه
فرمون دوره هیتش بوی شکلات میداد واقعا ازم انتظار داشت بتونم جلوش مقاومت کنم؟
دستام سمت پیرهنش بردم و بدون هیچ فکری لباس تو تنش پاره کردم و فاک بدنش؛
نیپلاش تحریک شده بودن و باد کرده بودن قفسه سینش تند تند بالا و پایین میشد چطور نفهمیده بودم همچین اثر هنریه؟
سرم سمت نیپلاش بردم و شروع یه مکیدن کردم صدای ناله های ریزش وضعیت تو شلوارم بدتر میکرد دستاش داشت تلاش میکردن که پیراهنم از تنم دربیارن پس چند لحظه ازش جدا شدم و پیرهنم درآوردم دستاش آروم روی پکام کشید
:هیونگ ...میشه ببوسمت؟
اینقدر کیوت این حرف به زبون اورد که بدون هیچ فکری روی تخت دراز کشیدم و اجازه دادم روم بیاد با اون لبای سرخ و پف شدش که شاهکار خودم بود بدنم می بوسید و دروغ نبود اگه میگفتم این زیباترین صحنه ای که تو عمرم دیدم
.................
Third one pov
ههچان آروم آروم بوسه هاش سمت خط وی شکم مارک کشید و متوقف شد
:میشه برات ساک بزنم؟
با تایید مارک با استرس شلوار و باکسر مارک پایین کشید و برای لحظه ای فکر کرد کاش فرار میکرد چجوری قرار بود اون هیولا رو تو دهنش جا بده
:می خوای انجامش ندی ؟
:نه نه
لباش روی نوک دیک مارک کشید و آروم آروم وارد دهنش کرد و با بالا و پایین کرد دهنش همه جای دیک مارک خیس میکرد ناله های مردونه مارک خوشحالش میکرد و باعث میشد از خودش راضی باشه !
خیلیا برای مارک ساک زده بودن ولی هیچوقت همچین لذتی تجربه نکرده بود نوک دیکش به گلوی ههچان می خورد و تنگ شده گلوی ههچان دور دیکش که به خاطر عق زدن ههچان بود، بیشتر از قبل از خود بی خودش میکرد چند حرکت دیگه لازم بود که تو دهن ههچان خالی شه؛ ههچان کام مارک قورت داد و با چشمای پاپی شکل بهش زل زد
مارک کمرش گرفت و از روی تخت بلندش کرد و از سمت شکمش به دیوار چسبوند دهنش پیش گوشش برد و زمزمه کرد
:لی دونگهیوک حق نداری این بوی شکلات جز پیش من پیش کس دیکه ای آزاد کنی
تسلط مارک روی خودش دوست داشت
:هیونگ ....اههه
مارک نیشخندی زد و به گردن بیچاره ههچان حمله کرد همین حین انگشتش وارد سوراخ ههچان کرد خیس شدن ههچان به خاطر هیتش کارش راحت کرده بود یکی یکی انگشتاش وارد سوراخ ههچان می کرد و با حرکات قیچی وار سوراخش آماده می کرد بعد از مطمئن شدن از آماده شدنش دستاش بیرون کشید و ههچان سمت خودش برگردوند یکی از پاهاش بلند کرد و آروم آروم دیکش وارد کرد
.....................
Haechan's pov
مارک هیونگ خیلی بزرگ بود اونقدر بزرگ که حس میکردم دارم پاره میشم
:اههههه..... خیلی بزرگی
مارک هیونگ بغل گوشم حرفای قشنگی زمزمه میکرد و همین باعث میشد دردم کمتر بشه
بعد از چندتا ضربه هیونگ نقطه حساسم پیدا کرد و محکم تر از قبل درونم ضربه میزد چندتا حرکت دیگه جفتمون خالی شدیم ولی خب قطعا به خاطر شرایطمون اون تنها راندمون نبود
............................
Third one pov
تعداد دفعاتی که ارضا شده بودن از دستش در رفته بود ههچان به معصومانه ترین حالت ممکن تو بغلش به خواب رفته بود و مارک نمی دونست فردا صبح چطور باید با دوست صمیمیش برخورد کنه مارک خیلی وقت بود که متوجه حسش به ههچان شده بود ولی به خاطر دوستیشون چیزی نمی گفت ولی حالا با اتفاقی که افتاده بود نمی دونست باید چیکار کنه.
..............................
Haechan's pov
با کرختی چشمام وا کردم با دردی که توی پایین تنم پیچید بلافاصله اتفاقای دیشب یادم افتاد من چه غلطی کرده بودم
مارک هیونگ کنارم نبود و این بیشتر از قبل باعث استرسم میشد ازجام پا شدم و بعد از پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم مارک هیونگ تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود نمی دونستم چیکار بکنم
:بیدار شدی؟ بیا صبحانه بخور احتمالا خیلی گشنته
:ممنون هیونگ....ولی بهتره که برم
؛بیا لازمه صحبت بکنیم
چیزی تو دلم فروریخت اگه ازم میخوسات دیشب فراموش کنم چی؟ شاید همه چی برای اون یه وان نایت بود ولی علاقه من به مارک هیونگ باعث میشه نتونم عادی برخورد کنم
:هیونگ....درمورد دیشب
:اول صبحونت بخور
حرفی نزدم و مشغول خوردن پنکیک شدم
:ممنون هیونگ خیلی خوشمزه بود
:واست ماست شکلاتی درست کردم طعمی که دست داری
متعجب شدم هیچوقت جلو مارک هیونگ درمورد چیزای موردعلاقم نگفته بودم چطور فهمیده بود
:اوه..چطور میدونستیش هیونگ؟
:ههچانا نه تنها این همه کارا و رفتارای تو برام مهمن یعنی نبودن، ولی از یه جایی یه بعد دیدم فقط تویی که تو ذهنمی فقط به تو فکر میکردم هرکاری میکردم اولش به تو فکر میکردم اینکه تو این دوست داری یا نه...
:هیونگ...
:ههچانا من دوست دارم میترسیدم این بهت بگم می ترسیدم بگم و تو نخوای دوستم بمونی ولی با اتفاقاتی که دیشب افتاد دیکه نتونستم جلوی خودم بگیرم
پر شدن چشام حس میکردم باورم نمیشد مارک هیونگ من دوست داشت
:ههچان؟ خوبی؟ ببخش اصلا بیخیالش
:نه نه هیونگ اشک شوقه
:منطورت چیه؟
هیونگ منم دوست دارم از خیلی وقت پیش دوست داشتم ولی راستش جرات نداشتم چیزی بگم
درخشیدن چشمای مارک دیدم به سرعت از جاش بلند شد و سمت من اومد محکم من تو بغلش کشید
:دوست پسرم میشی نه؟
:معلومه دوست پسرت میشم هیونگ
:بهمنگو هیونگ؟
:پس چی بگم؟
:دیشب به شدت از کلمه ددی خوشم اومد همون بگو
سرخ شدن گونه هام حس کردم مشتی آرومی به قفسه سینش زدم
:اوه خجالت میکشی ؟ دیشب که خیلی خوب اسمم فریاد میزدی
:هیییونگگگ
مارک قهقه ای زد و با دستش صورتم قاب گرفت
: میتونم ببوسمت؟
:اوهوم
بعد بوسه ای آرومی ازم جدا شد
:عاشقتم ههچان
: من بیشتر ددی!
YOU ARE READING
Markhyuck oneshot
Fanfictionیه بوک وانشات از مارکهیوک البته ممکنه از کاپلای دیگه هم بزارم ~~~~♧