اون برگشته

587 148 182
                                    

-بهتر بود خارگیل رو میخریدم که بکوبم تو سر اون زنه!

مینهو گفت و کمی از پفک رو توی دهنش گذاشت. تهیونگ روی صندلی کنارش نشسته بود و مشغول باز کردن با کاغذ رنگی های روی میز بود.

-کدوم آدمی تو تزئین تولد خودش شرکت میکنه که تو دومیش باشی هوم؟

مینهو شونه بالا میندازه با بیخیالی جواب میده: در واقع من فقط دارم نگاه میکنم. پیشنهاد کی بود که تو کافه تولد بگیریم؟

-کافه داداش ایل سوکه به خاطر همین میتونیم خودمون کاراش رو انجام بدیم

-جواب سوال من نبود

تهیونگ بالاخره نگاهش رو از جین میگیره و توی چشمای مینهو خیره می‌شه.

-من تو خونه تو زندگی میکنم که بدونم؟

مینهو دوباره از پفک روی میز میخوره و اخم میکنه. مشخص بود تصمیم کیه اون زنه قطعا اینو گفته وگرنه جین و باباش همیشه تو خونه تولدش رو گرفتن، اونم به خاطر باباش. احتمالا به خاطر همین قبول کرده که توی کافه تولد بگیرن که کافه یک آشنا بوده ولی بازم عصبی به نظر می‌رسید. جونگکوک از روی صندلی پایین میاد و نگاهی به دیوار میندازه حسابی رنگی رنگی شده بود. خنده ای میکنه و نگاهش رو به جین میده که مشغول صحبت کردن با مینهو بود.

-انقدری که تو الان هله هوله خوردی مطمعنم به کیک نمیرسی

مینهو سر تکون میده و با قاطعیت جواب میده: از معده مخفیم اسفاده میکنم

کاسه رو جلو دست اون دوتا پسر میکشه.

-پس بیا اونم پر نکنیم

مینهو شروع میکنه به غر غر کردن ولی تهیونگ که کل روز منتظر توجه جین بود از فرصت استفاده می‌کنه.

-هیونگ پاهات درد میکنه؟

جین چند بار پلک می‌زنه و به سمت ته میچرخه. تهیونگ کمی دستپاچه می‌شه ولی بازم به حرف زدنش ادامه میده: خب....آخه...یخورده سخت راه میرید صبح که اومدید خوب بودید

جین میخنده و میگه: امروز با یکی دوی ماراتن گذاشتم.

دستش رو به کمرش می‌زنه و ادامه میده: به خاطر همین پاهام گرفته یادم رفته بود دیگه مثل ۲۰ سال پیش نیستم

سری تکون میده و خوراکی ها رو یه جای دیگه میزاره. ته از روی صندلی بلند میشه و میگه: پس منم کمک میخوام

-زیادی داری بهم توجه میکنی
-چون دوست دارم

صدای ریختن یه چيزی باعث میشه جین به سمت صدا بچرخه.
جونگکوک روی زمین زانو زده بود و پونز های روی زمین رو جمع میکرد، وقتی اون پسرک یکهویی اعتراف کرد نفهمید دستش چه جوری به جعبه پونز های روی میز خورد. خودش رو مشغول نشون می‌داد ولی گوشش به مکالمه اون دو نفر بود. جین سر تهیونگ رو نوازش می‌کنه و با خنده میگه: منم دوست دارم

Blue strawberryWo Geschichten leben. Entdecke jetzt