اولین بار؟

645 140 130
                                    

گیونگ‌ هان همونطور که لبخند میزد به جونگکوک نگاه می‌کنه.

-عجیبه که تو رو گذاشتن از من بازجویی کنی

کوک پرونده رو بست و جواب داد: مگه به غیر از من به کس دیگه ای اعتراف میکنی؟

ریشخند تمسخر آمیز مرد، جونگکوک رو عصبی می‌کرد.

-نه واقعا، ولی خوشحال میشم جزئیات قتل زنت رو توی صورت خودت بگم

کوک نفس عمیقی کشید و جواب داد: خب شروع کن

-اگر تمام جزئیات زندگیم رو بهت بگم قطعا معروف میشی
-برام مهم نیست

خودکار رو توی دستاش تکون داد و مشغول خوندن تمام حق و حقوق فردی قاتل شد و بهش گفت میتونه وکیل داشته باشه ولی هان رد می‌کنه: نیازی به وکیل ندارم.

به صندلیش تکیه داد میده و ادامه میده: میدونستم این بازی تموم میشه، فقط میخواستم ازت انتقام بگیرم کشتن زن های دیگه بعد از مینجی زیاد جالب نبود. به خاطر همین بعدش از مینجی دست به قتل نزدم

خنده ای کرد و گفت: وقتی فهمیدم جرعت کردی دوباره عاشق بشی جا خوردم با خودم گفتم اون کیه که دوباره مجبورت کرد پلیس بشی؟ اولش به دایون مشکوک بودم ولی وقتی دیدم اون مَرده بیشتر جا خوردم

با تمسخر زمزمه کرد: پس جونگکوک هم بلده خوشبگذرونه‌

کوک تمام تلاشش رو میکرد مشتش رو توی صورت مرد نکوبه هر حرکت اضافه از طرفش باعث می‌شد از پرونده کنار گذاشته بشه. پس همون طور که به چشم های خمار گیونگ خیره شد بود پرسید: درباره همدستات بگو

خنده مرد بلند میشه و همون طور که روی میز خم می‌شد گفت: گفتم که! اگر از کارایی که من کردم خبر دار بشی معروف میشی!

خودش رو روی صندلیش میندازه و به صورت برآشفته کوک خیره میشه.

بعد از اون اخبار به زودی همه جا پخش میشه قاتلی که چندین سال لرزه به تن همه انداخته بود دستگیر شد. خبرنگار های زیادی برای مصاحبه با مرد جمع شده بودند و "لی گیونگ‌ هان" یک شبه اندازه یک سلبریتی معروف شد. افراد پلیس به دنبال اجساد همدست های گیونگ هان گشتند ولی به جز یک جسد که روز پیدا شدن مینهو پیدا کرده بودند سر نخی از بقیه اجساد پیدا نکردند.

اعترافات مرد قاتل به اندازه ۷ هفته طول کشید، ۲۰۰ صحفه از بازجویی نوشته شد. مصاحبه های زیادی از اون مرد گرفته شد اکثر سوال ها بی‌جواب باقی میموند ولی سوالاتی هم جواب خودش رو گرفت.

گیونگ هان همونطور که بالای پله ها ایستاده بود به سمت خبرنگاری که سؤال پرسیده بود چرخید.

-ازم پرسیدی چرا توت‌فرنگی ابی؟

خنده ای گرفت و جواب داد: چون اون از توت‌فرنگی متنفر بود ولی در عین حال عاشق آبی بود

Blue strawberryDonde viven las historias. Descúbrelo ahora