که هیونگ لوسشو ببینه جیمین هم بدون هماهنگی سرشو جلوتر آورد و باعث افتاد قاشق از دست کوک و پیچیدن صدای اون تو آشپزخونه شد..
از دید کوک:
وقتی لبای مرطوب جیمین رو مماس با لبای خودش دید برای چند ثانیه نفس تو سینش حبس و قاشق از دستش افتاد انگار که کل دنیا براش محو و فقط نرمیه چسبیده به لبش براش واضح بود و البته میل شدیدی که همون لحظه به سراغش اومده بود برای به دندون کشید اونها اما همون لحظه با صدای بلند افتادن چیزی فرصت نشد بیشتر فکر کنه و همراه با جیمین سریع به عقب برگشتن و تهیونگی رو دیدن که مات به اونها نگاه میکنه در حالی که لیوان از دستش افتاده..
با فهمیدن این که ته اونارو چجوری دیده گوش هاش به سرعت قرمز شد و احساس کرد گرمش شده و از طرفی کلافه بود بخاطر افکار چند ثانیه ایش راجب جیمین و اون میل شدیدی که نمیدونست از کجا اومده سراغش پس بلافاصله قاشق رو برداشت و دوباره مشغول شد اما این بار با دستایی که میلرزید و یک جفت چشم که میتونست الان هم روی خودش حسشون کنه و اون کسی نبود جز تهیونگی که داشت با نگاهش راجب چند ثانیه پیش سوال میکرد اما خب جوابی نداشت که بده و در واقع با این کار پاسخ دادن رو به جیمین واگذار کرد و سعی کرد خودش رو آروم نگه داره..
جیم:آآآآ تهیونگا مگه نخوابیدی تو؟؟
تیهونگ با لحنی کنایه آمیز و عصبانی در جواب جیمین گفت ت:اومدم قهوه بخورم که خواب از سرم بپره اما انگار بد موقع اومدم درسته؟البته که خواب هم از سرم پرید با نمایش شما!
جیم:اوه خب نه ته اشتباه نکن این فقط ی کم شبیه دراماها شد و یهویی اتفاق افتاد و درحالی که سعی میکرد بخنده ادامه داد:خب راستش اومدم از کوک بخوام برای منم درست کنه اما اینجوری شد و بعد رو به کوک با ناراحتی نمایشی گفت:اما در هر صورت این اولین بوسم با ی پسر بودااااا کوککککک اصلا خوب نبود.
جیمین داشت ادامه میداد اماذهن کوک روی قسمت اولین گیر کرده بود و ناخداگاه لبخند میزد و به این فکر میکرد اولین بوسه هیونگش با خودش بوده پس با لبخند سمت جیم برگشتو بدون فکرگفت:خب نمیدونستم هیونگ اما سری بعد جبران میکنم.
جیمین متعجب از جواب کوک اما خوشحال از این که دیگه معذب نیست برگشت تا به ته کمک کنه که ته رو با اخم هایی درهم درحالی که به اونا نگاه میکنه دید اما تا اومد حرفی بزنه تهیونگ زودتر شروع کرد:شما دوتا دیوونه شدیدددد؟!!!!
تازه برای من حرف از تکرار این کار هم میزنید ببینم اصلا حواستون هست به غیر از اتاقا خونه دوربین داره و اگر این صحنه هارو کسی ببینه چی فکر میکنه یانه؟؟؟!!!
کوک در حالی که از صدای بلند ته لبخندش جمع شده بود ی لحظه به خاطر وجود دوربینا ترسید اما با به یاد آوردن این که میشه اون بخش از فیلم دوربینارو پاک کردبه جیمین نگاه کرد که متوجه شد جیمین از قبل نگاهش میکرده و بیشک ترس رو از چشماش خونده اما تا اومد توضیح بده جیمین با معذرت خواهی کوتاه آشپزخونه رو ترک کرد و کوک با صدایی که سعی میکرد کنترلش کنه رو به ته گفت:ته حواست هست چیکار میکنی اون دوربینای فاکی قابلیت حذف فیلم هم دارن پس فقط سعی کن به کار خودت برسی ما حواسمون هست!
از دید جیمین:
بعد از شنیدن حرفهای ته که بیشک درست بود و نگاه ترسیده کوک ترجیح اونجا رو ترک کنه تا هم به خودش بیاد هم بیشتر از این کوک رو تحت فشار نزاره پس با ی معذرت خواهی کوتاه مستقیم به سمت اتاقش رفت و درو محکم کوبید و هم زمان با خودش فکر کرد..
جیم: نه امروز روز منو ته نیست همش یا من سر اون داد میزنم یا اون امیدوارم آخرش خوب باشه آیش اصلا این هیچی من وای من چم شده چرا..چرا از اون بوسه..از اون بوسه لذت بردممم..خب خب شاید چون..آیشش هیچ دلیلی ندارمممم..هوففف حتما کوک به خاطرش از من بدش اومد..اما اون که گفت بهتر انجامش میده اره خودش گفت..وایییی کوک منو ببخش هیونگت دیوونه شده..
چند دقیقه بعد در حالی که دیگه از سرزنش خودش وافکار مسخرش خسته شده بود تصمیم گرفت بیخیال غذا بشه و تا زمان دورهمی کمی استراحت کنه تا این افکار هم دست از سرش بردارن...
دوساعت بعد درحالی که هوسوک بیرون اتاق با کلافگی صداش میزد که زودتر بیاد طبق عادت برق لبش رو هم به عنوان آخرین مرحله زد و با آخرین نگاه به آیینه از اتاق خارج شد و هودی رو سمت هوسوک گرفت و گفت..جیم:بگیر هیونگ احتمالا بالا سرده و با این گرم میمونی.که با دیدن لبخند هوسوک سریع اضافه کرد..جیم:چیه خب من حوصله مریض داری ندارم.
ه:اوموووو جیمینی ما حواسش به هیونگش هست.و درحالی که میخندید جلوتر به راه افتاد تا دیرتر از این به بقیه نرسن...لوتوس صحبت میکنه:
سلاممم عیدتون مبارک باشه امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشید با کلی اتفاقای خوب💜💜
و تازه منوهم ببخشید بابت این همه تأخیر واقعا خرید و خونه تکونی و بعدشم عید دیدنی نزاشت بیام🥲🥲
امابلاخره اومدم وامیدوارم دوستش داشته باشید💜
YOU ARE READING
Be For Me
Fanfiction========================== بهترین دوستی دیگر انتخابش دوست من بودن نیست بهترین تکیه گاهیی که دوست دارد همیشگی باشد و درنهایت کسی که نمیدانم عنوان بهترین دوست را دهم به اویا یاور اما هرچه که هست اون نیز میخواهد باشد باشد تا به اخر.اما من،من انتخابم چ...