(part 6)

1.1K 101 10
                                    

Wooyoungie ~ :
باشه منم نفهمیدم با استرس تمام تک تک این کلمه هارو نوشتی:)
قراره جالب باشه..!
.
.
.
تمام دستو پاهاش میلرزید...با اینکه میدونست بالاخره همچین اتفاقی میوفته
سریعا به سمت اتاقش رفت تا لباساشو عوض کنه و سریعا به مکان مشخص شده بره..
(واسه لباس...استایل فلیکس رو اگه‌تو تریلر یادتون باشه...همون استایله ولی خب چون رقیق معلوم نشده نمیشه گفت چیا پوشیده
پس دیگه میدونید دیگه😂🗿)
.
.
.

سرعت از خونه خارج شدم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم
بعد از یک ربع اتوبوس رسید و سوارش شدم..
خیلی تو چشم بودم و نمیدونم واقعا چرا همچین لباسایی پوشیده بودم:|
دیدم کم کم نزدیگ شدم پس از اتوبوس پیاده شدم و ادامه راه رو تنهایی رفتم..ولی خب بن بست بود و بعد از اون فقط یه در بود...که...که مکانی که پشت در بود جالب بنظر نمیومد!

Wooyoungie ~ : Sent a message

شت..بهم پیام داده..احساس میکنم هرجایی هستم داره منو میبینه
فاک بهت دویل!
Wooyoungie ~ :

میبینم که بالاخره اومدی!

Wooyoungie ~ :

ینی این احمق انقدر واست ارزش داشت؟

You :

به چه جراتی بهش میگی احمق!
من اینجام...بگو از کدوم طرف باید بیام عوضی!

Wooyoungie ~ :

عوضی؟ ㅋㅋㅋ
تو واقعا کیوتی*-*

You :

دِ بنال دیگه از کدوم ور باید بیام!!

Wooyoungie ~ :

اوه اوه نکشی مارو ㅋㅋ
از در روبه‌روت وارد شو
بقیه رو خودت میفهمی~
.
.
.
مرتیکه عوضی!!
اوت اصلا می‌فهمه داره چی میگه؟؟
اون واقعا کثیفه..
ازت متنفرن دویل ازت متنفرم!
از در وارد شدم مکان عجیبی بود..
بنظر میومد که کوچیک باشه ولی یه راه به یه طرف دیگه هم داشت
واردش شدم یه مکان‌تاریک بود با نورای نارنجی
فکر نمیکردم انقدر مکان عجیبی باشه..نسبتا جالب بود و انگار خیلی مهندسی شده بود
.
.
.
اون واقعا اینجا بود؟
حتی فکرشم نمیکردم انقدر به دوستاش اهمیت بده..
بالاخره که اینجا بود و این بود که خوب بود
"ببینم تو با فلیکس چیکار داری دویل؟"
_من؟عام هیچی فقط میخوان عضو اودینری بشه~
"وات د فاک مِن؟؟ینی چی که عضو اودینری بشه..فلیکس پاک ار از این حرفاست که بخواد کارای کثیفی مثل تو بکنه!"
_میبینیم وویونگ!:)
.
.
.
یه راه پله بود..دقت کردم دیدم شخصی اون بالا وایساده و با لپ تاپ جلوش کار میکنه
از پله ها بالا رفتم که شاید بتونم سوالی ازش بپرسم
به سمتش رفتم و اون مرد فقط بهم زل زده بود:/
تا اینکه بالاخره یچیز گفت
"اون تو باید فلیکس باشی~"
_عااا..آره من لی فلیکس هستم...
"از اونطرف برو فلیکس"
_او...اوکی..
اون سمت راست رو نشون داد...خب پس از همون ور میرم مشخصه که سمت چپ بن بسته چون خودش وایساده:/
از سمتی که گفت رفتم تا اینکه به یکی دیگه رسیدم..
یه پسری که تقریبا قدش کوتاه بود با لمای سنجابی شکل
مسمسمسم این چقد شبیه سنجابههه
"هی تو واقعا اومدی!!فکرشو نمیکردم"
_من واسه نجات دوستام هر کاری میکنم!!!
اخمی بهش کردم و از پله ها مایین رفتم ولی متوجه سنگینی نگاهش شدم
پایین که رفتم مرد عجیب دیگه ای به سمتم اومد
"هییی این کیکو ببین>~<
امروز تولدمه!!اینم کیکه تولدمه..این عکس روش بچگیمهㅋㅋㅋ"
_....
هیچی واقعا هیچی بهش نگفتم و خیلی آروم از پیشش رد شدم.‌
ولی خب..یچیز عجیب دیدم
کلی روزنامه که پخشو پلا بودن
به سمتشون رفتم و یکیو ارو برداشتم‌و متوجه شدم یکی زیر تموم اون روزنامه ها دراز کشیده بوده!!!
"ببینم بهت یاد ندادن مزاحم خواب کسی نشی!!!!
اوه..تو باید مهمون رئیس باشی.."
_متاسفم‌..نمیدونستم کسی زیر اون همه روزنامه خوابیده:|
"یاااا تو واقعا زبون نفهمی!"
_خیلی خب بگو از کدوم طرف باید برم
"از اون پله ها برو پایین"
پله..کدوم پله..
_کدوم پله
"احمق یکم سرتو بچرخونید!"
به پشت سرم نگاه کردم که متوجه پله ها شدم
تشکر ریزی کردم و سمت پله ها رفتم
من چرا انقدر خون‌سرد بودم...من تو پایگاه اودینری بودم و داشتم تمام اعضای اودینری رو میدیدم..
ولی عین خیالم نبود..
وات د فاک...؟
.
.
.
میدونمممممم میدونمممم کمهههه
ولی اگه همشو اینجا بنویسم زود تموم میشهههههه
هههق
و اره دیگه پارت پنج پاک شد و نتونستم‌ کاملش کنم ولی اگه خلاصه وار راجبش بگم
این بود که بعد از خارج شدن فلیکس از ساختمون خونه وویونگ همون لحظه اودینری واردش میشه
و وویونگ رو میگیره
و بعد گریمور گروه که سونگمینه اونو گریم میکنه تا با اینکار فلیکس رو‌با چهرش بترسونن
و از وویونگ فیلم میگیرن و با گوشی وویونگ اون رو برای فلیکس میفرستن و هیونجین هم باهاش فلیکس رو تحدید میکنه
و بهش بهش که در همه حال داره میبینتش چون تو خونش پره از دوربین
و بعدش خلاصه فلیکس تصمیم میگیره بره به سمت پایگاهشون
و اضافه میکنم که داخل صفحه چت پارت قبل هیونجین تماما فلیکس رو بیبی‌بوی صدا میزد:)))))))
اره دیگهههه خلاصه
تا پارت بعدش بدرود یارانم:)

𝐎𝐃𝐃𝐈𝐍𝐀𝐑𝐘.Where stories live. Discover now